رمانپسازجدایی
#رمان_پس_از_جدایی
#پارت_۰۲
+ نمیدونم چرا سرد جواب داد ..
حس میکردم از چیزی ناراحته ،،،، جونگکوک درو برام باز کرد و در طول راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد :(
رسیدیم عمارت و از ماشین پیاده شدم .. جونگکوک کاملا دپرس شده بود
وقتی حالشو دیدم حالم بد شد :(
رفتیم داخل که جونگکوک گفت
_ میرم یه دوش بگیرم زود در میام
+ باشه
جونگکوک رفت یه دوش بگیره و منم لباسمو در آوردم و لباسای راحتیم رو پوشیدم ، تا میخواستم از اتاق بیام بیرون خدمتکار اومد تو اتاق :
خدمتکار : خانوم میخواید یذره بیاید پایین ؟ ( لبخند )
+ باشه الان میام
با یه لبخند مهربونی در اتاق رو آروم بست و رفت
از اتاق اومدم بیرون ، سرم درد میکرد و رفتم یه لیوان آب بخورم ، رفتم سمت کتابخونه که دیدم جونگکوک چند تا کتاب رمان داره
تا اومدم بخونم که دیدم جونگکوک داره صدام میکنه
_ اتت ، اتتتت
+ بله جونگکوک اینجام
_ داری چیکار میکنی ؟
+ میخوام کتاب بخونم
_ میخوای بهت بدم ؟
+ آرهه
داشتم با ذوق نگاه میکردم که یهو سرم گیج رفت و یه درد بدی تو سرم پیچید که جونگکوک منو گرفت
_ حالت خوبه ؟ چت شد ؟
+ آره خوبم چیزی نیس
تا گفتم چیزی نیس سرم بدتر گیج رفت و یه درد بدی تو سرم پیچید
_ چرا اینقدر پا فشاری میکنی ؟ بیا بریم یذره دراز بکش
براید استایل بغلم کرد و منو برد تو اتاق ، خودمم نمیدونستم چم شده ، منو رو تخت گذاشت و گفت الان میام تو یذره استراحت کن..
#پارت_۰۲
+ نمیدونم چرا سرد جواب داد ..
حس میکردم از چیزی ناراحته ،،،، جونگکوک درو برام باز کرد و در طول راه هیچ حرفی بینمون رد و بدل نشد :(
رسیدیم عمارت و از ماشین پیاده شدم .. جونگکوک کاملا دپرس شده بود
وقتی حالشو دیدم حالم بد شد :(
رفتیم داخل که جونگکوک گفت
_ میرم یه دوش بگیرم زود در میام
+ باشه
جونگکوک رفت یه دوش بگیره و منم لباسمو در آوردم و لباسای راحتیم رو پوشیدم ، تا میخواستم از اتاق بیام بیرون خدمتکار اومد تو اتاق :
خدمتکار : خانوم میخواید یذره بیاید پایین ؟ ( لبخند )
+ باشه الان میام
با یه لبخند مهربونی در اتاق رو آروم بست و رفت
از اتاق اومدم بیرون ، سرم درد میکرد و رفتم یه لیوان آب بخورم ، رفتم سمت کتابخونه که دیدم جونگکوک چند تا کتاب رمان داره
تا اومدم بخونم که دیدم جونگکوک داره صدام میکنه
_ اتت ، اتتتت
+ بله جونگکوک اینجام
_ داری چیکار میکنی ؟
+ میخوام کتاب بخونم
_ میخوای بهت بدم ؟
+ آرهه
داشتم با ذوق نگاه میکردم که یهو سرم گیج رفت و یه درد بدی تو سرم پیچید که جونگکوک منو گرفت
_ حالت خوبه ؟ چت شد ؟
+ آره خوبم چیزی نیس
تا گفتم چیزی نیس سرم بدتر گیج رفت و یه درد بدی تو سرم پیچید
_ چرا اینقدر پا فشاری میکنی ؟ بیا بریم یذره دراز بکش
براید استایل بغلم کرد و منو برد تو اتاق ، خودمم نمیدونستم چم شده ، منو رو تخت گذاشت و گفت الان میام تو یذره استراحت کن..
- ۲.۸k
- ۲۰ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط