اربابسالار

#ارباب‌سالار🌸🔗
#پارت72

کلافه پوفی کشید و نگاهی بهم کرد و گفت:

-خب بپرس!!

تک سرفه ای کردم و گفتم:

+اینجا کجاست و چرا منو آوردین اینجا؟؟

-این که شد دوتا سوال…

دستامو به بغلم زدم و گفتم:

+نترس، چهارتا قدم میام جلو حالا جوابمو بده!!

جمال آروم زیر لب یه چیزایی گفت که درست نشنیدم و بعد رو به من لب زد:

-اینجا خونه اربابه
من خودمم نمیدونم چرا گفتن تورو بیاریم اینجا!!

+باور کنم؟؟

-به جون بچه م!!!

تک خنده ای کردم و گفتم:

-خب حالا قسم نخور…

چهار قدم جلوتر رفتم و دوباره پرسیدم:

+الان داری منو کجا میبری؟؟

جمال به داخل عمارت اشاره کرد و گفت:

-جایی که دستور دارم!!

+خب کجاست؟؟

جمال فوری با ابرو اشاره کرد و گفت:

-اول دو قدم بیا جلو تا سوال بعدی و جواب بدم…
دیدگاه ها (۱)

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت73از رفتارش خندم گرفت و دو قدم رفتم جلو و...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت74اسد برعکس جلال انقدر قیافه اش جدی بود ک...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت71پوفی کشید و عصبی گفت:-بیا بریم حوصله تو...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت70دوباره ازشون سوال کردم:+مدرسه چی؟! میزا...

÷ا..اتتتتتت بهش نگاه کردم÷دلم برات تنگ شده بود دختر-نینا همی...

پرسیدم: «چند تا منو دوست نداری؟»روی یک تکه از نیمرو، نمک پاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط