پرنسسمن

#پرنسس_من🤍🥂
#part_21

اومد و رو مبل نشست....بلاخره سوالم رو به زبون آوردم...

- منظورت از اون حرف چی بود؟ تو یون سوک رو میشناسی؟

× کلی گفتم.... به هرحال نمیشه به همه اعتماد کرد!

- هه....ولی من یون سوک‌و میشناسم و بهش اعتماد دارم.... اون عاشق منه!

× یعنی انقدر مطمئنی؟

- اوهوم

از هیچکدوم از حرفاش سر در نمیوردم و نمیدونستم منظورش چیه...

× خب خوبه.... پسرم داره بزرگ میشه...

- انقد به من نگو پسرم! من پسر تو نیستم!

× درسته ولی من تو رو به فرزندی گرفتم و بزرگت کردم...جونگکوک من تورو به عنوان پسرم قبول کردم و همیشه دوستت داشتم....هیچوقت فکر نمیکردم پسرِ رفیق صمیمی‌م باهام اینطوری رفتار کنه!

- میشه بگی چه رفیقی هستی که‌ هیچوقت بهم نگفتی نو پدرم نیستی؟....واقعا باید اینو خودم میفهمیدم؟

× درکت میکنم.... خب اینارو ولش کن... الان بجای اینکه نگران بابات باشی نگران دوست دخترت و رفیقت باش!

- چی؟؟؟

به محض اینکه این حرفم تموم شد صدای جیغ یون سوک بلند شد و پشت سرش صدای قه قهه بابام!
دیدگاه ها (۵)

#پرنسس_من🤍🥂#part_22به محض اینکه این حرفم تموم شد صدای جیغ یو...

#پرنسس_من🤍🥂#part_23+ جونگکوک کمکم کن... لطفا‌ کمکم کن!به یون...

#پرنسس_من🤍🥂#part_20× اومدم پسرمو ببینم.... کار اشتباهی کردم؟...

#پرنسس_من🤍🥂#part_19- چرا که نه؟+ خب بیا بکش! زودباش دیگه منت...

حس های ممنوعه🍷🥂۱۲

﴿ برده ﴾ ۵۳ part سکوت سنگین و مرگبار در فضای سفید رنگ بیمارس...

کاپشن رو تا آخر بخون

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط