هنتای چویا

هنتای چویا🔞
اسم شما:ریکا
یک روز چویا از ما موریت برگشته بود و خسته شما متوجه حضور چویا نشدید و چویا اروم چشای شمارو میگیره و شما فکر میکنید دزده و دست چویا رو پیچ میدی و میشکنه
چویا :اخخخححححح
ریکا:وای چویا تو بودی متوجه نشدم که برگشتی ببخشید
چویا:ایی دردم گرفت لعنتی
ریکا :واقعا ببخشید بشین رومبل دستتو ببندم
شما باند رو میارید تا دست چویارو ببندید
شما:تکون نده دسستتو چویا
چویا:به حالت قهر صوتشو اونوری میکنه
شما :تقصیر خودت بود
چویا وقتی داشتیید دستشو میبستید چویا خجالت زده شد
چویا :میشه بریم تو اتاق دستم رو ببندی؟
شما:ها!آه باشه
و شما چویا میری تو اتاق و باند پیچیه چویا تموم میشه
شما :خوب تموم شد
ولی شما میبینید دسستون رو گرفته چویا و سرش پایینه چویا بلند میشه و شمارو میچرخونه و میگرتتون اویزون و بعد
دیگه اینجا هنتایه اگه میخواین بخونید🔞🔞
چویا شمارو میبوسه و شما هر کاری میکنید نمیتونید ازش جدا شید و نفستون میگره و هی به چویا میزنید و چویا لب شمارو اروم ول میکنه
شما:ه ه ه چویااااا چیکار میکنی ولم کن
شما میرید سمت در که میبینید قفله و میرید سمت تخت زیره پتو چویا میاد رو تخت و لی شما هی ازش دور میشی تا به سر تخت میخورید
شما:چیکار میکنی چویا بس کککککنباز مست شدی
چویا:نه نخوردم ولی بهت احتیاج دارم
دست شمارو میگیره و ل ی س میزنه و شما داد میزنی که چویا لبش رو میزاره رو لب شما و نفستون میگیره تا وقتی که بیدار میشید... پارت دو اونتوه این پارته یکه
دیدگاه ها (۶)

پارت دوم🔞 شب دازای و چویارو به خونت دعوت کردی براشون شام خوش...

من تو واتساپ بعد مامانم تو اخه دختری چرا عکس اینو گذاشتی

سلام من دیگه عاشق دازای و چویا شدم گوجو اخه خیلی کسل کننده ...

#پارت ۱(ددی من)از زبان چویا : صبح با چشم های خواب آلود، از خ...

دنیای موازی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط