پارت

#پارت58:


هومن با دندون های کلید شده گفت:
-تو الان چه زری زدی؟؟
هومن که این همه بی ادب نبود.
به بهار از پشت چسبیدم. خو چیه ازش می ترسیدم.
با مشت به دیوار زد و با صدای بلندی گفت:
-گفتم چه زری زدی!
چند از استاد ها و دانشجو از کلاس در اومده بودن.

ترس تو چشم هام بی داد می زد. از پشت بهار در اومدم و گفتم:
- چیزی که لایقت بود رو گفتم!
اومد به سمتم حمله کنه. که چند نفر گرفتنش!
-دختره ی ...
بهار دستم رو گرفت و پشت سر خودش کشید. اولین بار بود باهام چنین برخوردی می کرد. این روزا هر کی عقده داشت سر من خالی می کرد.

عوضی حالت رو می گیرم. من رو جلوی همه ضایع کرد. حقش بود جلوی همه بهش سیلی می زدم.
بهار من رو به پشت ساختمون دانشگاه برده بود. پاتوقمون بود. بیشتر وقت ها اونجا می نشستیم. زیر درختی که یه نیمکت چوبی قدیمی گذاشته بودن، رفتیم و روی اون نشستیم‌. سرم رو روی شونه ی بهار گذاشتم.

-الی! بهش فکر نکن، اون یه روانیه!
مغموم گفتم:
-عوضی! حالش رو جا میارم. نه از اون قربون صدقه هاش و نه از این قاطی کردناش
-ولش کن خواهری! بعد که فرستادینش آب خنک بخوره حالش جا میاد.
با حیرت نگاهش می کردم. نکنه ارمیای دهن لق همه چی رو بهش گفته بود؟
دیدگاه ها (۶)

#پارت59:با تنش گفتم: - نـ..نـکنه تو...لبخند خجولی زد و گفت:-...

#پارت60:سرم رو به طرفین تکون دادم. با این کار می خواستم هر ف...

#پارت57:بهار پشت چشمی نازک کرد و گفت:- جرعتش رو نداری! ارمیا...

#پارت56:- ایش چه از خانومش دفاع می کنه. در ضمن به تو ربطی ند...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

Revenge or love ? Part 5 بعد از اون حرفش یکی با عجله چراعای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط