My Pretty dady

My Pretty dady
Part 7
راوی
من خیلی حالم بد بود پس دارو رو خوردم و به اسرار برگشتم خونه و کوم به زور موند خونخ ام تا تنها نباشم ولی از طرفی هم میخواستم باشع تا سه روز مراقبم بود بعد حالم بهتر شد یک هفته بعد من و کوک باهم نامزد کردیم و من رفتم خونه اش اسباب کشی و باهم وسایل خریدیم و خونه رو از نو چیدیم
*یک ماه بعد*
کوک: بیبی نمیخوای بیدار شی؟
ا/ت: نههه
کوک: چراا
ا_ت: قهرم..شیرموزی که بهت گفته بودم رو خوردی..هی هم اسرار کردم که نخوری آخر سر هم کارتو کردی
کوک: گوه خوردم خوبع؟
ا/ت: با گوه خوردن چیزی درست نمیشه
کوک: الان چیکار کنم؟.. برات یک عالمه شیرموز میگیرم..
ا/ت: نه خیرم به کمد شیر موزات دست میزنم
کوک: نه خیر..جرعت شو نداری
ا/ت: خیلی هم عالی دارم
دیدگاه ها (۳)

My Pretty dadyPart 8* بیمارستان *دکتر: به ایشون شک بدی وارد ...

My Pretty dady Part 9ا/ت: رفتم و یکی از شیرموزاش رو برداشتم*...

My Pretty dady Part 6کوک: ا/تت..یک دقیقه بیا انباری ( تصمیم ...

My Pretty dady Part 5کوک: میتونی کارتو شروع کنیا/ت: خیلی ممن...

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۵ فیک ازدواج مافیایی

𝚙𝚊𝚛𝚝7ویو ات سرمو برگردوندم که با صورت درهم ریخته کوک مواجه ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط