باز خیال تو

باز خیال تو
از شهر دل گذر کرد
برگ برگ وجودم
شعله وراز مهر تو گشت

خنیاگران
ساز عاشقی را کوک کردند و
ساعت عشق را
آواز دادند
دیدگاه ها (۱)

سلام ای گل خندانمبرایت سرخ ترین انار را از باغ دل آوردم بر د...

هر روز برایترویایی باشد در دستنه دور دست...عشقی باشد در دلنه...

گفتم :هستے؟؟؟؟گفت :هستم .اما نبود .....ڪاش مےدانســـــــتتما...

یک شب از کوچه ی معشوق گذر خواهم کرد… دزدکی باز به آن خانه نظ...

عشق یک شیشه انگور کنار افتاده استکه اگر کهنه شود مست ترت خوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط