چندشاتی جونگکوک
چندشاتی جونگکوک
part 4
دختر لبخند زد..
پسر کیک رو برید..
دختر تیکه کیک رو داخل بشقاب گذاشت و روی صندلی نشستن...
هنگام صحبت کردن، کیکمیخوردن
-اوم.. خیلی خوشمزه مرسی عشقم
-خواهش میکنم نوش جان..
چند دقیقه بعد..
ات ویو
لباسم رو عوض کردن و تزئین هارو جمع کردم
-مرسیخوشگلم، بهترین شب زندگیم بود..
دختر لبخند زد
-خواهش میکنم.. وظیفه بود
گفت و بشقاب هارو برداشت
پسر یه فیلم زد تا باهم ببینن
نیم ساعت بعد...
ات ویو
داشتیم فیلممیدیدیم که یهو بدنم خارش گرفت
-آ..اخخ.. بدنممیخاره
شروع کردمبه تند تند پشت سر هم عطسه کردن
-خوبی؟؟
-آی.. هَچه.. نه..
-چیشدی تو؟
-نمیدونم..
زمزمه کرد، درحالی که قرمزی دستش بو میخاروند..
part 4
دختر لبخند زد..
پسر کیک رو برید..
دختر تیکه کیک رو داخل بشقاب گذاشت و روی صندلی نشستن...
هنگام صحبت کردن، کیکمیخوردن
-اوم.. خیلی خوشمزه مرسی عشقم
-خواهش میکنم نوش جان..
چند دقیقه بعد..
ات ویو
لباسم رو عوض کردن و تزئین هارو جمع کردم
-مرسیخوشگلم، بهترین شب زندگیم بود..
دختر لبخند زد
-خواهش میکنم.. وظیفه بود
گفت و بشقاب هارو برداشت
پسر یه فیلم زد تا باهم ببینن
نیم ساعت بعد...
ات ویو
داشتیم فیلممیدیدیم که یهو بدنم خارش گرفت
-آ..اخخ.. بدنممیخاره
شروع کردمبه تند تند پشت سر هم عطسه کردن
-خوبی؟؟
-آی.. هَچه.. نه..
-چیشدی تو؟
-نمیدونم..
زمزمه کرد، درحالی که قرمزی دستش بو میخاروند..
- ۱۸.۵k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط