خار خندید و به گل گفت سلام

خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی نزدیک امد
گل سراسیمه ز وحشت
افسرد
لیک ان خار در ان دست خزید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید


خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام
گل اگر خار نداشت
دل اگر بی غم بود
اگر از بهر کبوتر قفسی تنگ نبود
زندگی عشق اسارت قهر و اشتی
همه بی معنا بود
#suho #sehun
دیدگاه ها (۱۰۲)

اینقدر بی مقدمه عاشقت شدم که هیچ ناشری کتابم را چاپ نکرد...:...

گاهی «دوست داشتن» پنهان بماند قشنگ تر است ! دوست داشتن را با...

من یقین دارم همین جا در همین دنیا شبی آه این هرشب نخوابیدن ه...

تــــا مــــن کنــــارت هــــستم,دلـــت قــــرص,دیــــوانه و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط