part

part: ²⁵
اکس دیوونه من

جونگکوک ویو

عصابم به شدت خورد بود.. پوففف.. دوباره اون سادسیم مزخرف اومده سراغم.. وقتی دیدم بیهوش شده.. شلاقو پرت کردم گوشه اتاق.. تموم بدنش زخمی و کبود بود... صورتش پر اشک بود...ولی.. حقش بود..
نباید با دشمنم دست به یکی میکرد..
لباساشو تنش کردم... به دکتر شخصیم زنگ زدم بعد از ² ثانیه جواب داد..

مکالمشون:
دکتر: بله جناب جئون.. کاری داشتید؟
کوک: زود باش بیا عمارت..
دکتر: چشم..

قط کردم...به بدنش نگا کردم..انگار تو وان خون حموم کرده بود... براید بغلش کردم.. بردمش تو حموم.. گذاشتمش تو وان و اروم بدنشو شستم... اروم تویه خواب ناله میکرد..,
بعد از ¹⁰ مین شستمش حولت تنش کردم.. براید بغلش کردم بردمت بیرون.. خدمتکارا ملافه تختو عوض کرده بودن.. گذاشتمش رو تخت.. بعد از چند مین در زدن..

کوک: بیا تو..

دکتر کیم اومد داخل و تعظیم کرد و گفت: ارباب باید چیکار کنم؟

کوک: اگ چشمای کورتو باز کنی و رو تختو نگا کنی میبینی پرنسسم بیهوشه.. بدنش زخمه..خودت که میدونی باید چیکار کنی؟

دکتر: بله ارباب جئون..

کوک: خوبه...

رفتم تو تراس و مشغول سیگار کشیدن شدم... از خودم عصبانی بود.. چرا بهش اسیب زدم؟ میتونستم جور دیگه ایم تنبیهش کنم.. ولی.. اون لحظه انقد عصبی بودم.. که تموم حرصمو سر ا.ت خالی کردم.. از طرفیم.. یکی انبارهای مهم اسلحه ام اتیش گرفته بود.. سر ا.ت خالی کردم... پوففف.. انداختمش زیر پام و لگدش کردم..
دکتر کیم اومد تو تراس.. پشتم بهش بود..

دکتر: ارباب.. کارم تموم شد.. یه سری دارو واسشون نوشتم.. یه سرمم بهشون وصل کردم.. با من کاری ندارید؟

کوک: نه میتونی بری..

دکتر: با اجازه..

تعظیم کرد و رفت بیرون... رفتم تو اتاق.. دیدم رو تخت خوابیده.. شبیه فرشته ها شده بود...تموم بدنش باند پیچی شده بود..یه سرم بهش وصل بود.. کاشکی دستم میشکست و روش دست بلند نمیکردم....
نشستم رو کاناپه و با گوشیم ور رفتم..
بعد از ¹ ساعت اروم با صدای بی جونی صدام زد که سرمو بالا اوردم..

ا.ت ویو

با حس اینکه بدنم میسوزه چشامو باز کردم.. دیدم جونگکوک رو کاناپه کنار تخت نشسته و سرس تو گوشیشه.. اروم صداش زدم که بهم نگا کرد..

ا.ت: ج.. جونگکوک (بی حال )

کوک: جونم.. خوبی؟ درد داری؟

از رو کاناپه پاشد و اومد نزدیکم که یهو با بغض لب زدم: ل.. لطفا کاری باهام نداشته باش(بغض و اروم)

کوک: کاریت ندارم.. اروم باش.. بغض نکن..
یه نفس عمیق بکش..

کاری که گفتو انجام دادم..بعد از چند دیقه یکی در زد..

کوک: بیا تو..

همون دکتری که دفعه پیش بهم سرم زد اومد داخل.. فک کنم دکتر شخصیش باشه..

دکتر: ارباب اومدم سرم رو بکشم..

کوک: اوک..

اومد و اروم سرممو کشید.. جونگکوک داشت ریلکس نگام میکرد...

کوک: برو بیرون..

تعظیم کرد و رفت بیرون و درم بست......

اروم از جام پاشدم که.....................
دیدگاه ها (۱۱)

زیبایی این مرد🫠🫠🫠🫠🫠

موضوع سناریو: وقتی داداشتن و بزرگترین مافیای کشورن و ¹⁵ سالت...

پایه ای عزیزم؟

میخوای تنبیهم کنی ددی؟

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط