پارت

پارت¹⁷
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

شوگا گفت:
_اه ببخشید وسط حرفت پریدم.
دیگه هیچکس هیچی نگفت.
دیدم فضا سنگینه گفتم:
_خب احیانا قصد ندارین مارو باز کنین؟؟
جونگ کوک گفت:
_باشه الان میام.
اومد طرفم و خم شد روی صورتم.
با تعجب نگاهش میکردم که دیدم داره طنابارو باز میکنه.
بعله مغز من منحرفه.
ثورا هم با لبخند خبیثانه ای نگاهمون می‌کرد که گفتم:
_ببند نیشتو الدنگ.
جونگ کوک با تعجب سرشو بالاآوردفکرکرد با اون بودم
صورتامون دقیقا روبه روی هم بود.تقریبا یه کف دست فاصلمون بود.
هر دوتامون هنگ بودیم که من زودتر به خودم اومدم و سرفه ای کردم.
دیدگاه ها (۰)

پارت¹⁸(بادیگارد هات❤️‍🔥)با سرفه ام به خودش اومد.سریع طنابارو...

پارت¹⁹(بادیگارد هات❤️‍🔥)تا دیدم ثورا داره با گوشیش ور میره آ...

پارت¹⁶(بادیگارد هات❤️‍🔥)_فک کنم بتونم ببخشیمتون و پیشنهادتون...

ولی تغییرات این عزیزان از پسر به شوهر🤤اصلا اوفففف😍

black flower(p,323)

فیک عشق ابدی

...بیا باهم فرار کنیم.‌‌..🥀پارت اخر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط