رمان انیمه ای هنوز نه چپتر ۱۱
+بعد از مدرسه+
(گوینده: میتسوری:)
:«شینوبو؟ نظرت در مورد داستانی که سنسی تعریف کرد چیه؟»
شینوبو:«داستان جالبی بود اما .... فکر نکنم واقعی بوده باشه... شاید یه افسانه اس!»
ای کاش بود..... اگه شیاطین یه افسانه بودن من و اوبانای می تونستیم باهم باشیم....
هنوز نه! تو این زندگی باید یه شوهر پیدا کنم..
:« راستش شینوبو من بایدــــــ»
نائومی:«دخترا! بیاید بریم خونه.»
شینوبو:«ٱکا سان! میتسوری هم با ما میاد؟»
نائومی:«البته. میتسوری جان مامانت باید از برادرت مراقبت می کرد چون پرستار مریض بود و نیومده بود ... پس تو امروز رو میای خونه ی ما.»
:«باشه»
چاره ای ندارم. باید برم خونشون. حالا چیزی نمیشه که آدم بره خونه ی دوستش . مخصوصاً وقتی که دوستت شبیه بهترین دوستت تو زندگی قبلیت باشه.
(ٱکا سان همون مامانه به ژاپنی)
+خونه شینوبو اینا+ (😁😐)
(گوینده:شینوبو:)
خب.... بچه های این دوره زمونه وقتی دوستشون میاد خونشون چی کار می کنن؟
امممممم.....
:«میگم میتسوری دوست داری چی کار کنیم؟»
اگه اون هم یه نظری بده خوبه.
میتسوری:«آممم....عااا ... خب ... نمی دونم»
لعنتی! انتظار نداشتم اون هم ندونه.... خب در این صورت....
:«چطوره بریم فیلم ببینیم؟»
نه . صبر کن 😑چه فیلمی؟
میتسوری:« موافقم. تو دوست داری انیمه ببینیم؟ »
:«خب... آره معلومه..... بیا بریم ببینیم»
هوفففف . بخیر گذشت . تو کدوم شبکه باید ببینیم؟ نمیدونم. پس بریم سراغ کانائه شاید اون یه چیزی بدونه....
:«اونه چان!!»
کانائه:«شینوبو! چی شده؟»
:«خب من و دوستم می خوایم انیمه ببینیم ... تو هم با ما میای؟»
کانائه:«اوهوم . به هر حال کاری برای انجام دادن ندارم..»
میتسوری:«خب .... چه انیمه ای می خوایم ببینیم؟»
اهههه این سوال منم بود حالا دیگه تنها امیدم تویی کانائه....
کانائه:«خب میریم تلویزیون رو روشن می کنیم ببینیم چی داره پخش می کنه همون رو نگاه می کنیم😊»
:«خب پس منم میرم خوراکی میارم😁»
(گوینده: میتسوری:)
هوففف . باید یکم بیشتر در مورد سرگرمی بچه های کوچولو تحقیق کنم. یا حداقل تجربه کسب کنم 😀
واوووو چه انیمه باحالیه😃
چی ؟ بسم الله الرحمن الرحیم..... اینا برای بچه ها مناسبه؟
یا خداااا !!!!!
این همه خون و خونریزی برای بچه ها مناسب نیست .... آها فهمیدم... باید وانمود کنم که ترسیدم و ـــــــ هه؟ چرا شینوبو اصلا نترسیده؟ خب پس من میگم که ترسناکه
:«شینوبو.... اینا خیلی ترسناکن ... چطوره یه چیز دیگه ببینیم؟»
(گوینده: شینوبو:)
ههههههههههههه !!! یادم رفته بود اینا برای بچه ها مناسب نیست 😳
:«اه .... آره بنظر من هم ترسناکه.... اونه چان چطوره کانال رو عوض کنیم؟»
کانائه :«آره ...اصلا بیاید باب اسفنجی ببینیم»
(گوینده: میتسوری:)
:«شینوبو؟ نظرت در مورد داستانی که سنسی تعریف کرد چیه؟»
شینوبو:«داستان جالبی بود اما .... فکر نکنم واقعی بوده باشه... شاید یه افسانه اس!»
ای کاش بود..... اگه شیاطین یه افسانه بودن من و اوبانای می تونستیم باهم باشیم....
هنوز نه! تو این زندگی باید یه شوهر پیدا کنم..
:« راستش شینوبو من بایدــــــ»
نائومی:«دخترا! بیاید بریم خونه.»
شینوبو:«ٱکا سان! میتسوری هم با ما میاد؟»
نائومی:«البته. میتسوری جان مامانت باید از برادرت مراقبت می کرد چون پرستار مریض بود و نیومده بود ... پس تو امروز رو میای خونه ی ما.»
:«باشه»
چاره ای ندارم. باید برم خونشون. حالا چیزی نمیشه که آدم بره خونه ی دوستش . مخصوصاً وقتی که دوستت شبیه بهترین دوستت تو زندگی قبلیت باشه.
(ٱکا سان همون مامانه به ژاپنی)
+خونه شینوبو اینا+ (😁😐)
(گوینده:شینوبو:)
خب.... بچه های این دوره زمونه وقتی دوستشون میاد خونشون چی کار می کنن؟
امممممم.....
:«میگم میتسوری دوست داری چی کار کنیم؟»
اگه اون هم یه نظری بده خوبه.
میتسوری:«آممم....عااا ... خب ... نمی دونم»
لعنتی! انتظار نداشتم اون هم ندونه.... خب در این صورت....
:«چطوره بریم فیلم ببینیم؟»
نه . صبر کن 😑چه فیلمی؟
میتسوری:« موافقم. تو دوست داری انیمه ببینیم؟ »
:«خب... آره معلومه..... بیا بریم ببینیم»
هوفففف . بخیر گذشت . تو کدوم شبکه باید ببینیم؟ نمیدونم. پس بریم سراغ کانائه شاید اون یه چیزی بدونه....
:«اونه چان!!»
کانائه:«شینوبو! چی شده؟»
:«خب من و دوستم می خوایم انیمه ببینیم ... تو هم با ما میای؟»
کانائه:«اوهوم . به هر حال کاری برای انجام دادن ندارم..»
میتسوری:«خب .... چه انیمه ای می خوایم ببینیم؟»
اهههه این سوال منم بود حالا دیگه تنها امیدم تویی کانائه....
کانائه:«خب میریم تلویزیون رو روشن می کنیم ببینیم چی داره پخش می کنه همون رو نگاه می کنیم😊»
:«خب پس منم میرم خوراکی میارم😁»
(گوینده: میتسوری:)
هوففف . باید یکم بیشتر در مورد سرگرمی بچه های کوچولو تحقیق کنم. یا حداقل تجربه کسب کنم 😀
واوووو چه انیمه باحالیه😃
چی ؟ بسم الله الرحمن الرحیم..... اینا برای بچه ها مناسبه؟
یا خداااا !!!!!
این همه خون و خونریزی برای بچه ها مناسب نیست .... آها فهمیدم... باید وانمود کنم که ترسیدم و ـــــــ هه؟ چرا شینوبو اصلا نترسیده؟ خب پس من میگم که ترسناکه
:«شینوبو.... اینا خیلی ترسناکن ... چطوره یه چیز دیگه ببینیم؟»
(گوینده: شینوبو:)
ههههههههههههه !!! یادم رفته بود اینا برای بچه ها مناسب نیست 😳
:«اه .... آره بنظر من هم ترسناکه.... اونه چان چطوره کانال رو عوض کنیم؟»
کانائه :«آره ...اصلا بیاید باب اسفنجی ببینیم»
- ۲۱.۰k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط