فقطیهسوءتفاهمبود

#فقط_یه_سوءتفاهم_بود
P. 6

_ات بلند شو سرت و از رو میز بردار سوپت امادس از هموناس که دوس داری پاشو
+باشه.... وایی حال ندارم
_میخوای بهت کمک کنم؟
+نه بزا یکم سرد بشه میخورمم
_باشه
ولی الانم اوکیه ها
+عه؟(سوپ و برمیداره سریع ظرفشو سر میکشه)
_*حجمامممم من خودم بدم میاد این چجوری خورد*
خب...  بیا ببرمت بالا یکم استراحت کن
+نه پس تکواندو چی؟
_نمیشه عزیزم دکتر گفته فعلا نمیتونی
(زنگ در خورد)
_سلام کوک چیشده؟
=سلام هیونگ.. تازه میپرسه چیشده بیا برو اینور
♭jimin  راس میگه دیگه هیونگ
♭ایگووو شنیدیم دونسنگ کوچولومون حالش بد شده
=هق. تقصیر منه دونسنگااا ببخشید (میره بغلش)
♭وسط حرف هیونگت میپری؟ داشتم میگفتم براهمون برات خوراکی اوردیم و فیلمم گرفتیم
+واییی خدااا چه اوپاهای مهربونی دارم منننن نه کوکی اصلا تقصیر تو نیس بیخیال شوگااا دم در بده بیا داخللل
_چشم صاحب خونه
+بیا دیگه حالا چی... اخخ
_کی گف یهو بلند شی؟ بشین سرجات
(همون لحظه در خونه باز شدو)
=جیهوپ؟
«چیه؟ میبینم که جَمعتون جَمعه
ات؟
_اون باتو حرفی نداره بفهم
«اوممم این خبر احمقانه ای که ات ضعیف شده چیه ها؟
♭چی داری میگی هوپی؟ احمقانه؟(عصبی)
«گوش کنین.... این خبر به دست دشمنامون افتاده... راستش حالم بهم ریختس نمیتونستم کاری کنم اومدم به شما.... از شما کمک بگیرم
_واو چی میبینم کمک میخوای؟
اوکی کوک  جیمین بجنب بریم پایین
+منم ببر
_پایین نمیشه ببخشید زودی برمیگردم باشه؟
+اهوم
......
...
..
.
.....
...
..
.
.
..
...
....
......
«ات؟(میره سمتش)
+ن.نیا نزدیکم
«ببینم خوبی؟ چرا ضعیف شدی؟
+چی.. چرا؟.. بیخیال من خوبم
«میخواس دستشو سمتش ببره که موهاشو بده کنار که شوگا رسید
_دستتو بهش نزدیکم نکن فهمیدی؟
پاشو از کنارش
«تو کیی که به من دستور میدی؟
_هیونگت مگه ات بردته که بهش دستور میدی؟
=بس کنید من دیگه میرم و به کارام میرسم جیمین توام بیا هیونگ بهت خبر میدیم نگران نباش
♭و تو هوپی
«چی؟ به من گفتی تو؟ احترام..
♭ساکت هوپی توام باید اینجا بمونی عمارت خودت خطرناکه مخصوصا با این حالت
«بمونم؟
♭اره این بهترین کاره
کوکمین رفتن
_(میره سمت ات و روش یه پتوی نازک. میندازه و دست هوپیو میگیره و یکم اونورتر از ات میشونتش)
همینجا میشینین تا برم پایین کارامو بکنم و بعد ناهار و درست کنم فهمیدین؟
«ناهار با من تو برو
_خیلی خب
               ......
               ....
               ...
               ..
               .
               .
               ..
               ...
               ....
               ......
«
دیدگاه ها (۰)

«چیه چرا اینجوری نگام میکنین؟ بخورین دیگه غذا سوخت پیتزا سفا...

#فقط_یه_سوءتفاهم_بودP. 7«(در زد) +شوگا... بیخیال غذاتونو بخو...

#فقط_یه_سوءتفاهم_بود P.4و این ات بود که با وجود شکی که بهش و...

=هیونگ... لطفا یاداوری نکن(کمی داد همراه بغض) حالا جلوی چشما...

P. 9#فقط_یه_سوءتفاهم_بود: من کاملا جدیم زنگ بزن به جک بهش بگ...

پارت ۳۴لارا از تو عمارت میره بیرون و ات رو به جیمین میگه ات:...

𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲' 𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻:𝟮𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟭𝟭....چند ماه بعد...روزها همین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط