سرنوشت سوخته ۸
ات: (نزدیک خدمتکار شدم یه جرعت وحشنتناکی گرفته بودم و نمیدونستم از کجا اومده و قرص رو از دست کوک گرفتم و روبه خدمتکار گفتم)
ات: بخورش
خدمتکار:بله؟
ات: گفتم بخورش مگه نمیگی یه قرص سادس پس بخورش
(قرص توی دستش میلرزید و یه حرفی زد که زندگی منو نابود کرد هیچ وقت نمیدونستم یه جمله سادهبتونه یه انسان رو از پا در بیاره)
خدمتکار: این قرص رو شما داد (ترس و لرزه صدا)
و ت.ی دهنش گذاشت و قورتش داد که لحظه فاجه اوری رو دیدم و با تصور اینکه این اتفاق برای کوک میوفتاد تنم میلریزد و از طرف دیگه خوشحال بودم که کوک حالش خوبه ولی صبر کن اون زنیکه چی گفت؟گغت من اونو دادم؟با اینکه خودش جاسوس الکسه ؟)
کوک: (از صحنه ایی که دیده بودم شکه شده بودم ات نجاتم داد......ولی اون از کجا میدونست..... اصلا حرف خدمتکار چی میشد؟؟..... یعنی ات منو خواسته بکشه..... اما چرا )
(خون توی چشام بود ات رو مثل یک دید دیگه میدیم دیگه اون چهره معصوم برام حذف شده بود وموهاشو کشیدم و با خودم بردم به همون قبرستون معروف جونگکوک (شکنجه گاه) و ات رو پرت کردم روی زمین و گردن ظریفشو با دستام فشار دادم و باعث شد نفس برا چند ثانیه قطع بشه و تقلا کنه
کوک: میدیونی اینجا کجاست ؟ میدونی اینجا چرا انقدر خاکی هست؟
بزار جوابات رو بدم اینجا شکنچه گاه منه جایی که ده ها نفر جونشون رو به خاطر عصبانیت من از دست دادن و دلیل خاکی بودنش اینکه همه متوجه اخلاق من شد و بنابراین دست از پا خاطا نمیکنند بنابراین کسی دیگه نمیاد اینجا
(شروع کردم به زن ات و بعد از چند دقیقه به یکی از بادیگار ها گفتم که بیاد و از خجالتش در بیاد و اون شروع کرد به زدنش صدای جیغ هاش که میومد در یک لحظه قطع شد ولی برام مهم نبود ..... ته رو دیدم که مظطرب اومد سمت
ته: چیکار میکنی روانی داری ات رو میزنی؟
کوک: اره دفاع کن شاید خودتم از اون عوضی ها باشی .... کل داستان رو گفتم
ته: خب شاید از عمد اون خدمتکار این کار رو کرده
بنظرت تون کاپل اصلی رمان کیه؟ اتو تهیونگ یا ات و جونگکوک؟
لطفا حمایت کنید
ات: بخورش
خدمتکار:بله؟
ات: گفتم بخورش مگه نمیگی یه قرص سادس پس بخورش
(قرص توی دستش میلرزید و یه حرفی زد که زندگی منو نابود کرد هیچ وقت نمیدونستم یه جمله سادهبتونه یه انسان رو از پا در بیاره)
خدمتکار: این قرص رو شما داد (ترس و لرزه صدا)
و ت.ی دهنش گذاشت و قورتش داد که لحظه فاجه اوری رو دیدم و با تصور اینکه این اتفاق برای کوک میوفتاد تنم میلریزد و از طرف دیگه خوشحال بودم که کوک حالش خوبه ولی صبر کن اون زنیکه چی گفت؟گغت من اونو دادم؟با اینکه خودش جاسوس الکسه ؟)
کوک: (از صحنه ایی که دیده بودم شکه شده بودم ات نجاتم داد......ولی اون از کجا میدونست..... اصلا حرف خدمتکار چی میشد؟؟..... یعنی ات منو خواسته بکشه..... اما چرا )
(خون توی چشام بود ات رو مثل یک دید دیگه میدیم دیگه اون چهره معصوم برام حذف شده بود وموهاشو کشیدم و با خودم بردم به همون قبرستون معروف جونگکوک (شکنجه گاه) و ات رو پرت کردم روی زمین و گردن ظریفشو با دستام فشار دادم و باعث شد نفس برا چند ثانیه قطع بشه و تقلا کنه
کوک: میدیونی اینجا کجاست ؟ میدونی اینجا چرا انقدر خاکی هست؟
بزار جوابات رو بدم اینجا شکنچه گاه منه جایی که ده ها نفر جونشون رو به خاطر عصبانیت من از دست دادن و دلیل خاکی بودنش اینکه همه متوجه اخلاق من شد و بنابراین دست از پا خاطا نمیکنند بنابراین کسی دیگه نمیاد اینجا
(شروع کردم به زن ات و بعد از چند دقیقه به یکی از بادیگار ها گفتم که بیاد و از خجالتش در بیاد و اون شروع کرد به زدنش صدای جیغ هاش که میومد در یک لحظه قطع شد ولی برام مهم نبود ..... ته رو دیدم که مظطرب اومد سمت
ته: چیکار میکنی روانی داری ات رو میزنی؟
کوک: اره دفاع کن شاید خودتم از اون عوضی ها باشی .... کل داستان رو گفتم
ته: خب شاید از عمد اون خدمتکار این کار رو کرده
بنظرت تون کاپل اصلی رمان کیه؟ اتو تهیونگ یا ات و جونگکوک؟
لطفا حمایت کنید
- ۵.۷k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط