وقتی استادت بود

وقتی استادت بود...
_______
۳/۳
ویو ا.ت
سریع از روی میز بلند شد ...از نامجون خداحافظی کرد و سمت خونه دوید ... مطمئنا الان هیچ ماشینی تو خیابان نبود اتوبوس هم دیر می‌آمد پس با تمام توانش داشت میدوید ...وسط های راه بود که صدای بوق ماشین توجه شو جلب کرد ...میدونست نامجون نبود چون اون با ماشین نیامده بود پس اهمیت نداد آروم نگاهی کرد ماشین،ماشین یکی دیگه بود ....بعد از ده مین به خونه رسید ...
ات:س،سلام...
#کجا بودیی؟!(داد)
ات:ببخشید ...واقعا ببخشید حواسمون به ساعت نبود...
.ت؟؟...تا ساعت دوازده تویی که از شیمی بدت میاد ؟؟...حواستون نبود؟!
ات:... واقعیتش ...روی میز خوابمون برد ...
جین خنده حرصی کرد و رفت تو اتاق ...
#امشب رو کاناپه بخواب ....تا بفهمی روی میز جای خوابیدن نیست !
ات:اما سوکجینی...
#ساکت شو ...
ات:ش،ت...
پرش زمانی به چند ماه بعد*
تو کتابخانه نشسته بود ...این آخرین باری بود که قرار بود استاد کیم رو ببینه ...بعدش یه وقفه یک ماهه و امتحان !....با صدای استاد کیم برگشت و لبخندی زد ...نامجون روی صندلی کنار ا.ت نشست
ات:سلام نامجوناا...
_سلام :)
شروع کرد به توضیح دادن چند صفحه آخر فصل آخر ...
نمونه سوال نوشت و مداد رو به ا.ت داد تا حل کنه ...
ات شروع کرد به حل کرد امروز موهاش رو باز گذاشته بود و هی می‌آمد جلو صورتش ...
نامجون خنده آرومی به حرص خوردن ا.ت به خاطر موهاش کرد ...آروم موهاش رو پشت گوشش داد که ا.ت بهش نگاه کرد.
_وقتی حرص میخوری خیلی کیوت میشی ...
با بند قرمزی که دور دستش بود(نامجون) موهای بلند دختر رو آروم بست ...
ات تشکری کرد و خواست جواب سوال رو بنویسه که...
_میدونی این چی بود؟!
ات:چی؟!
_بند سرنوشت ...تازه چند روزه گذاشتم چون میخواستم به فرد مورد علاقم بدم ...
ا.ت سریع عذر خواهی کرد خواست از دور موهاش بازش کنه که نامجون سریع دستش رو گرفت
_نه ...این متعلق به توعه...چون تو سرنوشت منی ...تو کسی هستی که کنارش کامل میشم ...تو گذشته،حال و آینده منی ...
ات:چ،چی؟!...
_حاظری با کسی که سرنوشتش رو به تو بسته و آرامشش رو میتونه با بغل کردنت و بو کردن موهات به دست بیاره قرار بزاری ؟!
ات:د،داری شوخی می‌کنی دیگه؟!
_آدم با سرنوشتش شوخی میکنه؟!
ات:نه من...دوست دارم :)
_منم دوست دارم سرنوشت من :)
پرش زمانی به موقع اعلام نتایج امتحان ها*
_خب بچه ها فقط سه نفر اول و سه نفر آخر رو میخونم ...
_در ضمن ...کیم ا.ت اصلا ازت انتظار همچین توقعی نداشتم(جدی)
ات؛چ،چی؟!
نامجون سرش رو روی برگه برد و اسامی رو خوند
ادامه کامنت حتما بخونیددد
#bts#army#BTS#ARMY#fake#BANGTAN#NAMJOON
دیدگاه ها (۳۶)

اشتباه بزرگی به اسم اعتماد پارت هفدهم _______ویو ا.ت از خونه...

ماشین زمان...پارت بیست و یکم _____________ویو ا.تات:خفه شووو...

وقتی استادت بود...________۲/۳ویو ا.توارد کلاس شدم منتظر بودی...

اشتباهی بزرگ به اسم اعتماد...پارت شونزده____ویو یونگی@مهم نی...

عشق مافیاییp2

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۱۸

"سرنوشت "p,30...۱۰ مین بعد ....ماشین جیهوپ جلوی کلبه ی چوبی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط