چند پارتی
چند پارتی
سونگمین یه اتاق توی یکی از هتل های اسپانیا میگیره و برای شب میره اونجا
—-12:00ظهر بیمارستان ——
بورام : ( رو به پرستار ) سلام خوبید اومدم خانم کیم ات رو ببرم گفتن مرخص میشه
پرستار : بله فقط شما چه نسبتی دارید ؟
بورام : دوستشونم ایشون کسی رو توی اسپانیا نداره
پرستار : ولی دیشب همسر ایشون اومده بودن
بورام : چی همسر ام خب شاید نمیدونم ولی من اومدم ببرمش
پرستار : ام باشه برید
بورام : مرسی
—— اتاق ات ——
بورام : سلامم ات چطورییی
ات : مرسی تو خوبی
بورام : حالت خوبه ؟
ات : اره عالین بریم واقعا دیگه خسته شدم
بورام : باشه بریم ( خنده )
—— توی ماشین —-
بورام : ات تو کسی رو داری یعنی مثلا دوست پسر
ات : چی نه ندارم
بورام : اخه نه یعنی هیچی
ات : باشه
—- بیمارستان —-
سونگمین : سلام خوبید
پرستار : عه سلام همسر خانم ات
سونگمین : بله اومدم ببرمشون
پرستار : ولی ایشون با دوستشون رفتن
سونگمین : ای وای نه دیر اومدم میدونید کجا
پرستار : بله یه آدرس از ایشون دارم ولی نمیدونم اونجا هستن یا نه
سونگمین : خب اشکال نداره بدید
——- خونه ات ——
ات ویو
دیدم یکی داره در میزنه اومدم درو باز کنم که یهو یکی به سمت لبام هجوم آورد چسبوندم به دیوار نمی توانستم هلش بدم ولی دیگه تمام زورمو زدمو هلش دادم عقب
سونگیمن : ات ( میاد که بغلش کنه )
ات : ( نگهش میداره ) مثل اینکه یادت رفته
سونگمین : ( دستای ات او میزنه کنار بغلش میکنه ) ات اون فقط یه شایعه بود یه خدا توی این مدت تمام دنیا رو گشتم میتونی از مین سو بپرسی همه شبام شده بود گریه به خدا اگر نباشی دیگه نمیتونم زنده نمیمونم فقط یه فرصت دوباره بهم بده
ات : ( اونم بغلش میکنه ) باشه بخشیدمت ولی قول بده دیگه کاری نکنی
سونگمین : محکم تر بغلش میکنه تو هوا میچرخونتش : مرسییی عزیزممممم دوست دارممممم
و به خوبی خوشی با هم زندگی میکنن
پایان.
کامنتا رو بخونید خوشملا
سونگمین یه اتاق توی یکی از هتل های اسپانیا میگیره و برای شب میره اونجا
—-12:00ظهر بیمارستان ——
بورام : ( رو به پرستار ) سلام خوبید اومدم خانم کیم ات رو ببرم گفتن مرخص میشه
پرستار : بله فقط شما چه نسبتی دارید ؟
بورام : دوستشونم ایشون کسی رو توی اسپانیا نداره
پرستار : ولی دیشب همسر ایشون اومده بودن
بورام : چی همسر ام خب شاید نمیدونم ولی من اومدم ببرمش
پرستار : ام باشه برید
بورام : مرسی
—— اتاق ات ——
بورام : سلامم ات چطورییی
ات : مرسی تو خوبی
بورام : حالت خوبه ؟
ات : اره عالین بریم واقعا دیگه خسته شدم
بورام : باشه بریم ( خنده )
—— توی ماشین —-
بورام : ات تو کسی رو داری یعنی مثلا دوست پسر
ات : چی نه ندارم
بورام : اخه نه یعنی هیچی
ات : باشه
—- بیمارستان —-
سونگمین : سلام خوبید
پرستار : عه سلام همسر خانم ات
سونگمین : بله اومدم ببرمشون
پرستار : ولی ایشون با دوستشون رفتن
سونگمین : ای وای نه دیر اومدم میدونید کجا
پرستار : بله یه آدرس از ایشون دارم ولی نمیدونم اونجا هستن یا نه
سونگمین : خب اشکال نداره بدید
——- خونه ات ——
ات ویو
دیدم یکی داره در میزنه اومدم درو باز کنم که یهو یکی به سمت لبام هجوم آورد چسبوندم به دیوار نمی توانستم هلش بدم ولی دیگه تمام زورمو زدمو هلش دادم عقب
سونگیمن : ات ( میاد که بغلش کنه )
ات : ( نگهش میداره ) مثل اینکه یادت رفته
سونگمین : ( دستای ات او میزنه کنار بغلش میکنه ) ات اون فقط یه شایعه بود یه خدا توی این مدت تمام دنیا رو گشتم میتونی از مین سو بپرسی همه شبام شده بود گریه به خدا اگر نباشی دیگه نمیتونم زنده نمیمونم فقط یه فرصت دوباره بهم بده
ات : ( اونم بغلش میکنه ) باشه بخشیدمت ولی قول بده دیگه کاری نکنی
سونگمین : محکم تر بغلش میکنه تو هوا میچرخونتش : مرسییی عزیزممممم دوست دارممممم
و به خوبی خوشی با هم زندگی میکنن
پایان.
کامنتا رو بخونید خوشملا
- ۵.۵k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط