عشق ( پارت ۴۱ )

// ساعت ۵ //
// ویو یونا //
یونا: حالا چی بپوشم که هم قشنگ و شیک باشه هم آثار هنری مستر معلوم نشه؟ *😑 خطاب ته *
ته: *خنده*
یونا: مرض، مگه جوک گفتم؟ *چش غره*
ته: نه به این میخندم که مهر مالکیتمو زدم بهت
یونا: *چش غره*
ته: *خنده*
یونا: کمتر بخند، یه لباس خوشگل سفارش بده
ته: چشم سرورم
یونا: مسخره *خنده*

// حاضر شدن //
// ویو مینجی //
بعد دو ساعت گریم کردن، لباس پوشیدم و آرایش کردمو و ماهو درس کردم و آماده شدم رفتم پیش جیمین دیدم با یه کت شلوار مشکی ، آمادس و داره با مرتب کردن خودش تو آینه ، خودشو سرگرم میکنه
جوری وایمیستم که از تو آینه بتونه منو ببینه
مینجی: اینقدر جذاب شدی که میخوام ساعت ها نگات کنم
همچنان نگاهش به خودش بود و
جیمین: اووووو خیلی مم.....
حرفش نصفه میمونه چون از تو آینه خیره میشه بهم
با لبخند نگاش میکنم و اون هنوز زل زده بهم که از پشت بغلش میکنم
مینجی: میدونستی وقتی اینجوری نگاه میکنی قند تو دلم آب میشه
با حرفم و لمسم به خودش میاد
جیمین: اوهوم بعد تو میدونستی من هر بار نگاهت میکنم دلم میخواد بمیرم برات؟
از خجالت سرمو میندازم پایین که چونمو میگیره بالا و سطحی و آروم لبمو میبوسه ، منم تپش قلب شدید میگیرم جوری که جیمین میشنوه
جیمین: چیشد یهو ؟ صدای اون قلب گونجیشکیتو دارم میشنوم * میخنده *
مینجی: درسته خیلی وقته با همیم و... ولی بازم هروقت اینجوری نزدیکتم تپش قلب میگیرم
جیمین: * میخنده * من قربون خودت قلبت بشم جوجووو
مینجی: *میخندم*
جیمین: تا دوباره دیر نشده بریم موچی کوچولوی ژذابم * میخنده *
مینجی: اوهوم
میرم سمت ماشین و در ماشینم باز میکنه
جیمین: بفرمایین * لبخند *
میشینم
مینجی: بسیار ممنون مستر پارک
جیمین: خواهش میکنم خانوم پارک
میخنده ، درو میبنده و خودش میره میشینه پشت فرمون و حرکت به سمت جشن، در حین رانندگی هم با یه دستش دستمو که روی پام بود گرفته



حمایت یادت نره کیوتم🙃🫶🏻

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin