زندگی رویاییپارت

زندگی رویایی:پارت۸۳
-ا.ت بچت شیر موز میخواد
+من میتونم براش بگیرم
کوک به حرفم هیچ اهمیتی نداد و رفت داخل
ویوکوک:
ا.ت پیش از حد لجبازه..همین که رفتم داخل همه پاشدن و تعظیم کردن حتی خود صاحبه مغازه...برگشتم سمت سول
-نمیایی
دوید سمت و بغلم (-چون‌قدش‌خیلی‌کوتاه.. اگه‌بخوام‌بگم‌تانصف‌پای‌کوک‌هم‌نمیرسه-)
یه حس عجیبی داشتم..در حدی که تا الان تجربش نکردم.. جدا شد ازم و گف
سول:عمو..شان‌ها کوجان(سان ها کجان)
بامزس ولی اینکه بچه کیه...مال کیه من گیجم می‌کرد
-سان ها الان میاد
چیزی نگفت دستم رو گرفت و برد سمت یکی از میزا..ا‌.ت هم آمد....چند مین بعدش هم آیدا و سان ها آمدن
÷کجا رفتی دختر
سان ها:همه جا دونبالت گشتیم
تنها جواب سول این بود که
سول:گوشنمه..دیگه گوشنمه
÷پرو رو نگا
+دیدیش همیشه این شکلیه
ویو روز تولد :
ویو ا.ت :
قرار آخر این هفته برگردم آمریکا..کسی از این که میخوام برگردم خبر نداره
احساس میکنم سول به اینجا عادت کرده...
منو سول آماده بودیم
(اسلاید۲و۳)
ساعت ۶ شب بود...منو سول کم کم راه افتادیم سمت عمارت تهیونگ و ایدا
سول:مامانی..میلشه نلیم (میشه نریم)
+کجا؟؟تولد..
سول:نه مامانی منظولم شولد نیست (منظورم تولد نیست) نلیم امیکا(نریم امریکا)
دیدگاه ها (۵)

زندگی رویایی:پارت۸۴+ولی دخترم هرکسی اول و آخر برمیگرده خونه...

زندگی رویایی:پارت۸۵جیمین بود +اوپا~چرا بی خبر میزاری میری +م...

زندگی رویایی: پارت۸۲÷اوپا دیونه شدی -ببین جئون ایدا احترامت ...

دوستان عزیز لطفا همه نظرتون رو بگید من به نظراتون احترام می...

چند پارتی جونگوون p۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط