روزی که راه افتادیم هیچکدام از ما به قدر من به فکر کار خو

روزی که راه افتادیم هیچکدام از ما به قدر من به فکر کار خودش نبود چون مرا آورده بودند که کُفار را خِتِنه بکنم . من گنجشک را به سه زبان یاد گرفتم : به روسی « وارابی » ، به آلمانی
« اشپرلینگ » به فرانسه « موانو » .
میدانید چرا ؟ چون در موقع ختنه باید گفت :
« گنجشک پرید » که تا بچه متوجه گنجشک میشود پوست را ببُرند . ببینید من تا کجایش را خوانده بودم ! لغت « پرید » را لازم نداشتم یاد بگیرم با دست اشاره میکردم یا میگفتم : « پَر ! » اما از شما چه پنهان که این سه لغت هیچکدام به درد نخورد .
یک روز آقای تاج به طَمَعِ آنکه دوباره موقوفات را زنده بکند ، پایش را توی یک کفش کرد که هرطور شده باید یکنفر از کُفار را مسلمان کنیم
و دسته جمعی با او عکس برداریم و به بِلادِ اسلامی بفرستیم . پارسال بود ، زیر پل رودخانهٔ سن یک نفر گدا گیر آوردیم به او دوهزار فرانک وعده دادیم تا بگذارد ختنه اش بکنیم ، اولش میترسید ، بالاخره راضی شد ، از شما چه پنهان هرچه معلوماتم را به رُخَش کشیدم و به سه زبان گنجشک را برایش گفتم حالیش نشد چون اصلا ایتالیایی بود . بعد هم رفت شکایت کرد که مرا از توالد و تناسل انداخته اند . محکوم شدیم و هرچه پول برایمان باقی مانده بود روی ختنه سورانِ او گذاشتیم .

#کاروان_اسلام
#صادق_هدایت
دیدگاه ها (۲)

ظهور داعش خوبی هایی هم داشت!!!سالها بود یک سوال بزرگ ذهنم را...

چقدر خوبه کهبدونید..یه نفر..یه جایی..داره..به خاطر شما اهنگی...

در میان جنگل دور و دراز هیچ حیوان دیده ای هم...

دمکراسی از دبستان و کودکستان آغاز میشود و دبستانهای ایران آل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط