دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی

دیشب سه غزل نذر تو کردم که بیایی
چشمم به ره عاطفه خشکید ؛ کجایی؟؟

با شِکوه ی من چهره ی آدینه ترک خورد
از سوی تو اما نه تبسم ؛ نه ندایی

از بس که در اندیشه ی تو شعله کشیدم
خاکستر حسرت شده ام ؛ نیست دوایی؟

آمار تپشهای دلم را به تو گفتم
پرونده شد اندوه من از درد جدایی

سوگند به آوای صمیمانه ی نامت
از عشق فقط قصد من و شعر شمایی

هر فصل دلم بی تو ببین رنگ خزان است
آغاز کن ای گل ! سفر سبز رهایی

دیدگاه ها (۵)

بد نکن با دلم اینگونه ، که بد می بینیمی نشینی لبِ دلشوره و غ...

ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺖ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺩﻝ ﺩﺍﻏﯽ ﺩﺍﺭﺩ! ﺷﺎﭘﺮﮎ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﺷﻤﻊ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺩﺍﺭ...

زن نیستم اگر زنانه پای عشقم❤نایستم ! ...

سایه ات سنگین شده چون رفته ام ازیادتوبیقرارت مانده ام، با آن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط