سناریو تودوروکی و تو قسمت ۲
دیدین که با هم لب گرفتین ...........
بعد چشماتو بستی و از رو تخت بلند شدی
اون قدر خجالت کشیده بودی که شبیه توت فرنگی شده بودی دستت رو رو لبت گذاشتی و تودوروکی بیدار شد بلند شد و دید که داری از خجالت اب میشی اول نفهمید ولی دید که رو تخت خوابیده بود سریع ازت معذرت خواست و از اتاق رفت بیرون حتا اونم صورتی شده بود
تو رفتی بیرون دنبالش که چرا......چرا .....با تو لب گرفته رفتی و کل خونه رو گشتی دیدی که تو اشپز خونس رفتی و
گفتی⏸ چرا با من لب گرفتی ؟
تودوروکی که شوکه شده بود
گفت⏸ من ...... معذرت می خوام
بعد بابا ی تودوروکی یعنی اندوور امد و
گفت⏸ که شما این جا چیکار میکنین
تو که اون یه دفعه ای امد شوکه شده بودی
افتادی رو تودوروکی
اندوور⏸ گفت که خوبی
گفتی⏸ امم من ........اره خوبم
از رو تودوروکی پا شدی
تودوروکی که اون قدری قرمز شده بود که کم بود خفه شه
اندوور⏸ گفت که تو قدرتی داری که قهرمان بشی
پس زود برو بخواب که قراره فردا بری یو ای
شوتو تو هم فردا کلاس داری زود برین بخوابین
گفتین ⏸باشه
تودوروکی با تو رفت اتاق
تو گفتی⏸ که بیا تو تختت بخواب من جات می خوابم
تودوروکی گفت ⏸نه چیزه. ....برا اون ببخشید
گفتی ⏸اشکال نداره ( خیلی کیوت)
تودوروکی تو رو انداخت رو تخت و
گفت⏸ فقط چند ساعته که شناختمت ولی تو بار اول خیلی کیوت و بامزه بودی
تو خواستی که از رو تخت پاشی ولی اون دوباره تو رو انداخت دوباره رو تخت و باهات لب گرفت و
گفت⏸می خوام دوست دخترم باشی
تو که کلا از خجالت نمی شد شناختت همین جوری نگاش کردی
اون ................
داداش اسمت رو یادم رفت 😅ولی ممنون که ایده دادی
فعلا بای🖐
بعد چشماتو بستی و از رو تخت بلند شدی
اون قدر خجالت کشیده بودی که شبیه توت فرنگی شده بودی دستت رو رو لبت گذاشتی و تودوروکی بیدار شد بلند شد و دید که داری از خجالت اب میشی اول نفهمید ولی دید که رو تخت خوابیده بود سریع ازت معذرت خواست و از اتاق رفت بیرون حتا اونم صورتی شده بود
تو رفتی بیرون دنبالش که چرا......چرا .....با تو لب گرفته رفتی و کل خونه رو گشتی دیدی که تو اشپز خونس رفتی و
گفتی⏸ چرا با من لب گرفتی ؟
تودوروکی که شوکه شده بود
گفت⏸ من ...... معذرت می خوام
بعد بابا ی تودوروکی یعنی اندوور امد و
گفت⏸ که شما این جا چیکار میکنین
تو که اون یه دفعه ای امد شوکه شده بودی
افتادی رو تودوروکی
اندوور⏸ گفت که خوبی
گفتی⏸ امم من ........اره خوبم
از رو تودوروکی پا شدی
تودوروکی که اون قدری قرمز شده بود که کم بود خفه شه
اندوور⏸ گفت که تو قدرتی داری که قهرمان بشی
پس زود برو بخواب که قراره فردا بری یو ای
شوتو تو هم فردا کلاس داری زود برین بخوابین
گفتین ⏸باشه
تودوروکی با تو رفت اتاق
تو گفتی⏸ که بیا تو تختت بخواب من جات می خوابم
تودوروکی گفت ⏸نه چیزه. ....برا اون ببخشید
گفتی ⏸اشکال نداره ( خیلی کیوت)
تودوروکی تو رو انداخت رو تخت و
گفت⏸ فقط چند ساعته که شناختمت ولی تو بار اول خیلی کیوت و بامزه بودی
تو خواستی که از رو تخت پاشی ولی اون دوباره تو رو انداخت دوباره رو تخت و باهات لب گرفت و
گفت⏸می خوام دوست دخترم باشی
تو که کلا از خجالت نمی شد شناختت همین جوری نگاش کردی
اون ................
داداش اسمت رو یادم رفت 😅ولی ممنون که ایده دادی
فعلا بای🖐
- ۴.۴k
- ۰۶ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط