اولین عشق زندگیم

اولین عشق زندگیم
P28
کمکش کردم تا لباس های جدید رو بپوشه
(ویو کوک)
لباس ها خیلی بهش میومد
_چیزی میخوری؟
+ن..نه
_چرا؟
+ن..ن.نمیدونم ..گشنه...نیستم
براید بغلش کردم و بردمش توی آشپزخونه
روی صندلی گذاشتمش
_الان برات یه صبحانه خوشمزه میارم
صبحانه رو براش آوردم گذاشتم جلوش
_بخ.......؟؟؟؟؟؟!!؟؟!!
چیشد ؟ چرا داره گریه میکنه؟؟
_چرا؟چیشده؟
+خو...هق...توی خونمون....هق ......هیچ...وقت ..هق صبحونه ...هق..نمی‌خورم....هق.....چون...هق...چون .آرزو....هق .داشتم...هق ...یکی برام.....درست کنه..هق
رفتم و توی آغوشم کشیدمش اشکاش رو پاک کردم
_از این به بعد من برات درست میکنم.. باشه؟
+ه...هق....هوومم
غذا لقمه لقمه گذاشتم دهنش
_سیر شدی؟
+ب..بله
_خوبه ..بیا بریم توی باید استراحت کنی
براید بغلش کردم دوباره بردمش توی اتاق و روی تخت گذاشتمش
درازش کردم و پتو رو روش کشیدم
_بخواب منم میرم اتاق خودم کاری داشتی صدام کن
+ب..باشه
رفتم توی اتاق خودم ،
خودم رو پرت کردم روی تخت ، نفس عمیقی کشیدم
خیلی خسته بودم پس چند دقیقه نکشید که خوابم برد
(ویو ا.ت)
وقتی به کارای دیشبش فکر میکنم می‌خوام از خجالت آب بشم
(پرش زمانی به دیشب ، ویو ا.ت)
با تلمبه های وحشیانش صدای ناله هام بلند شده بود. دستم روی گذاشتم جلوی دهنم تا یه وقت نشنوه
دستم رو گرفت و از جلوی دهنم برداشت
_ناله کن....ناله کنننن..می‌خوام صدات رو بشنوم
پاهام رو محکم بستم و بهم فشار دادم
_هنوز کارم تموم نشده ...بیشتر....بیشتر می‌خوام درونت رو حس کنم
دیدگاه ها (۱۷)

ولی جوری که تهیونگ یونتان رو به ستاره تشبیه کرده بود از هر چ...

اولین عشق زندگیمP29....بیشتر می‌خوام درونت رو حس کنم(ویو کوک...

jk

یکم وایب نفرتی که تبدیل به عشق شد رو نمیده ....:)))

آن سوی آینه P35در رو باز کردیم که یهو جونگ کوک افتاد (ویو ا....

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 15 " ویو ا.ت : تا اوم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط