دلنوشته

#دل‌نوشته(۳۳)

این بود جواب من دل‌خسته‌ی عاشق!؟
شیرین رقیبان شده ای از لج فرهاد ...!؟

🖤🖤🖤


سلام ای عشق دیروزی، منم آن رفته از یادی
که روزی چشم‌هایم را، به دنیایی نمی‌دادی

سلام ای رفته از دستی، که می‌دانم نمی‌آیی
و می‌دانم برای من، امیدی رفته بر بادی

به خاطر داریَم آیا؟! به خاطر دارمت آری!
سلام ای باور پاکی، که از چشمم نیفتادی

اسیر عشق من بودی، زمانی، لحظه‌ای، روزی
رهایت کردم و گفتم: پرستویم تو آزادی!

نوشتی: بی تو می‌میرم، خرابت می‌شوم عمری
کنون فردای دیروز است، ببین حالا چه آبادی!

سکوتم را نکن باور، خودت هم خوب می‌دانی
که در اشعار من چیزی، شبیهِ داد و فریادی!

حقیقت زهر تلخی بود، که آگاهانه نوشیدم
از این هم تلخ‌تر باشی، همان شیرینِ فرهادی ... !

دیدگاه ها (۶)

#دل‌نوشته(۳۴)منی که نام شراب از کتاب می شستمزمانه کاتب دکان ...

#دل‌نوشته(۳۵)نازنین لیلای من امشب برایم ناز کنساز دلتنگی مزن...

#دل‌نوشته(۳۲)خوش آن دلی که به عالمالهه‌ای دارد ...!🖤🖤🖤🖤🖤ﭼـﻮ ...

#دل‌نوشته(۳۱)در چشم دیگران منشین در کنار منما را در این مقای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط