آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد

آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد
از هوای #عشــق سرشارش کنم رویم نشد

در دلم گفتم من عاشق پیشه چشم توام
خواستم آهسته تکرارش کنم رویم نشد

پلکهای مخملش بر روی هم عمرش بلند
خاطرم بود "آفرین" بارش کنم رویم نشد

کاش دستی بر بلور خوش تراش مرمرش
ترسم از این بود آزارش کنم رویم نشد

آفتاب آورده بودم پیش مهتابش مگر
باخبر از صبح دیدارش کنم رویم نشد

گرچه میدانستم او هرگز نمیخواهد مرا
دل زدم دریا که اصرارش کنم رویم نشد

رفتم از پیشش ولی هرچه #خـــدا را خواستم
لحظه آخر "نگهدارش" کنم رویم نشد…
دیدگاه ها (۱)

باز هم امشب دلم پر می زند سوی نگارمباز هم دارم غزل از حالت ز...

گفتی که به احترام دل باران باشباران شدم و به روی گل باریدمگف...

#عشقولانه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط