ته اش رو از دوار گرفت و با قدم ها آهسته درحال ه

تكيه اش رو از ديوار گرفت و با قدم هايى آهسته؛ درحالى كه يك شلوارِ پارچه اى مشكى رنگ و يك بوليزِ آسيتن بلند جذبِ يقه اسكى، با رنگى مشابه به تن داشت؛ سمتت اومد:
"فقط اگه بدونم كى باعث شده آه بكشى!"
متعجب از شنيدنِ صداش؛ سرت رو برگردوندى.
با ديدنش تو اون لباس، درحالى كه بخاطرِ جذب بودن بيش از اندازه بوليزش تمامِ عضلاتش از روىِ لباس معلوم بود و موهاىِ نم دارش؛ رو پيشونيش رها شده بود؛ لبخندى روىِ لبهات نشست.
انگار كه با ديدنش تمامِ افكار و نگرانى هات پَر كشيده بود!
"جین..؟
آروم صداش زدى.يك عادتِ عجيب، اما بانمك از نظرِ مرد بزرگتر، همين بود.
هروقت و هرجا كه هم رو ميديديد؛ به طرزِ دوست داشتنى اول صداش ميزدى!
"جین؟"
مردِ مقابلت به تقليد از تو؛ تكرار كرد و يك قدم بهت نزديكتر شد.
اون هميشه عادت داشت كه بعد از صدا زده شدنه اسمش توسطِ تو؛ اسمِ خودش رو تكرار و اينطور نشون بده كه توجهش با توئه!
"موهات خيسه!"
مرد پلكى زد و هومى كشيد.بعد از طى كردنِ آخرين قدم؛ حالا درست تو فاصله يك قدمى ازت ايستاده بود.
دستش رو آروم دراز كرد و با نگاهى منتظر، لب زد:
طبقِ عادتِ هميشگتون؛ دستت رو بينِ دستش گذاشتى.
لبخندِ رو لبهاش پررنگتر و با خم كردنِ سرش؛ بوسه اى رو پشتِ دستت كاشت و بعد؛ بدونِ رها كردن دستت، با انگشت شصت شروع كرد به نوازش كردنِ همون قسمت:
"قرار بود ديگه تا وقتى موهات رو خشك نكردى بيرون نياى!"
بعد از اتمامِ جمله ات؛ اخم محوى بينِ ابروهات نشست.
مقابلِ نگاهِ خيره اش؛ دستِ آزادت رو به موهاش رسوندى و آروم اونهارو از مقابل نگاهش كنار زدى:
"آه جدا تو نبايد ٣١ سالت باشه!چرا اصلا حرف…"
دستت روىِ موهاش خشك و چشمهات چند درجه گشاد تر از حدِ معمول شد.
يكى از قوانينِ سرسختانه ات اين بود كه تو خونه هرگز نبايد هم رو لمس ميكرديد!
اما خب..بوسه هاىِ شيرين جین، چيزى نبود كه بتونى از اونها بگذرى!
بعد از مكِ آرومى كه به لبِ پايينت زد؛ كمى ازت فاصله گرفت.
دیدگاه ها (۱)

آبِ دهانت رو بزور قورت دادى و درحالى كه تپش هاى ديوانه وارِ ...

رابطه داشتن با پسرِ خانواده اى كه تورو به فرزند خوندگى گرفته...

https://wisgoon.com/jeon_kanya_2

ابروهات بخاطرِ تعجب بهم نزديك شد.دكترِ شخصى؟اوه البته كه اين...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط