بخونید و بخندید

بخونید و بخندید




خری امد بسوی مادر خویش

که ای مادر مرا رنجم نده بیش

برو امشب برایم خواستگاری

اگر تو کره ات رو دوست داری

خر مادر بگفت ای کره خر جان

تو رو من دوست دارم بیشتر از جان

برو بنگر همه خرهای خوشگل

یکی رو بر گزین این نیست مشکل

خرک با شادمانی جفتکی زد


کمی عرعر نمود وپشتکی زد

بگفت مادر به قربانه نگاهت

به قربان دو چشمانه سیاهت

خر همسایه رو عاشق شدم من

به زیبایی نباشد مثل ان خر

خر مادر بگفت پالون به تن کن

بزرگانه محل را تو خبر کن

همه خرها شدند جمع در طویله

همانطوری که رسم است در قبیله

خران از شوقشان عرعر نمودند

ز یونجه کامشان شیرین نمودند

خری انگاه سخن اینگونه بگشود

وصال این دو خر اینگونه بنمود



توای دوشیزه خانم سم طلایی

به عقد دائم این خر درایی

میان خرها یک خر ندا داد

عروس رفته بچینه یونجه در باغ

چنان شور و هیاهویی بپا شد

که خر داماد یهو لنگش هوا شد

به امید خوشی و شادمانی

برای این دو خر در زندگانی.خخخخخخخ
دیدگاه ها (۱۸)

وااااااای بچه ها بیان همین جا بهم قول بدین اگه روزیی من از و...

شعر زیبا در مدح حضرت شهزاده علی اکبر علیه السلام خبر آمد که ...

همسرم از سر کار اومد خونه دید خونه بهم ریختس.... داد زد :هرر...

امید و آرزوم اینه که وقتی میخوام واسه فرزندم داستان تعریف کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط