صبح برفی امروز خواستم برایت بنویسم

صبح برفی امروز خواستم برایت بنویسم:
«هوا سرد است...
دردت به جانم ؛
شال گردن نمی‌خواهی امسال؟»
یادم آمد
دوستم نداری دیگر.....
دیدگاه ها (۱)

مثل تنهایی ِ خودم ساڪت ... مثل تنهایی ِ خودم سر سختمثل تنهای...

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کردتکیه بر عهد تو و باد صبا نت...

ای عشق زیبای منی هم من توام هم تو منیهم سیلی و هم خرمنی هم ش...

حالا باز دوباره وقتش شده که برای تو بنویسم . باید جز به جز ا...

پرسیدم: «چند تا منو دوست نداری؟»روی یک تکه از نیمرو، نمک پاش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط