آن شب شب بیست و هفتم رجب بود محمد غرق در اندیشه بود

آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود، محمد غرق در اندیشه بود
که ناگهان صدایی گیرا و گرم در غار پیچید:
بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید
بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است،
همو که با قلم آموخت و به آدمی آنچه را که نمی‌دانست بیاموخت
#عید_مبعث_مبارک #مبعث_آغاز_تعالی_انسان #اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
دیدگاه ها (۲)

امشب که شب مبعث احمد باشد
 مشمول همه عطای سرمد باشد
یارب چه ...

ما را تو صفا ده به صفای صلواتهمراه ملک شو به نوای صلواتگلزار...

مبعثش با اقرا باسم ربک آغازو با انا اعطیناک الکوثر بیمهو با ...

سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک !سلام بر مبعث...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط