بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ قسمت سوم
ب)- فرض کنید به کسی قصد رانندگی در سفر با خودرو را دارد، بگویید: نقشهراه این است - این مسیر پستی و بلندی دارد - علامات راهنمایی نیز دارد، پس خیلی مراقب باش که از مسیر خارج نشوی و نسبت به قوانین و علامات بیتوجه نباشی، وگرنه به دره سقوط خواهی کرد؛ سپس او بگوید: اصلاً خدا چرا کوه ودشت و دره را آفرید مهندسین راهسازی، چرا جاده را در چنین مسیری احداث کردند و خودر و سازان، چرا برای خودرو فرمانی گذاشتهاند که هدایتش به دست خودم است و ...!
فرض کنید که به کسی بگویید: قدر نعمت عقل، قلب و اعضایت را بدان و ناشکری نکن. این دست تو برای این است که به فرمان عقلت که به نور علم میبیند و با هدایت وحی، ابزار رشد تو باشد تا با آن کارهای خوب انجام دهی و به کمال انسانی خود برسی؛ پس مبادا سرقت کنی، یا کسی را مورد ضرب و شتم قرار دهی و یا سپس او بگوید: اصلاً خدا چرا به من عقل، چشم و دست داد که من با آن سرقت کنم؟! پاسخش در یک کلمه این است که به جای محکوم کردن هر چه هست، سرقت نکن !
ج)- حال یکی میخواهد خداوند متعال را بندگی ننماید و عقلش را کلاً تعطیل کرده و مطیع هوای نفس خودش گردد، نماز نخواند و یا دیگر احکام بایدها و نبایدها را رعایت ننماید؛ برای توجیه این خطای خود میگوید: اصلاً خدا چرا مرا آفرید، چرا دنیا و آخرت را آفرید، چرا بهشت و جهنم را آفرید و ..؟! آیا گمان میکنید که او مشکل علمی دارد و به دنبال پاسخ است؟!
دانای افلیج:فرض کنید که انسانی، نه تنها عقل، علم، گوش و چشم دارد، بلکه دانشمند نیز هست، اما دو پای او فلج است و در ساختمانی روی یک صندلی نشسته است.
حال حادثهای رخ دهد و شما مرتب به او بگویید: آقا، آتش سوزی شده، زلزله شده، از اینجا بلند شو و برو، تو باید با سرعت این محل را ترک نمایی، و گرنه زیر آوار میمانی و یا می سوزی! خب، او همه اینها را خودش نیز میداند، منتهی پای رفتن ندارد، چون فلج شده است! پس علم و عمل جدای از هم هستند.
آدم گناهکار، فلج میشود، قدرت عمل از او گرفته میشود، فاقد ابزار لازم برای عمل میگردد، نه این که نمیداند و پاسخ مستدل و متقن میخواهد تا بداند!
کسی که به جای - لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ- الهی جز تو نیست، تو منزه و مبرایی، منم که به خودم ظلم کردم.
گفتن، برای توجیه خطاها و گناهانش خداوند سبحان را متهم و محکوم می نماید، به وجود خداوند سبحان علم دارد، اذعان و اقرار مینماید. اگر وجودش را نشناخته باشد و قبول نداشته باشد که او را متهم نمی سازد.(ادامه دارد...)
پاسخ قسمت سوم
ب)- فرض کنید به کسی قصد رانندگی در سفر با خودرو را دارد، بگویید: نقشهراه این است - این مسیر پستی و بلندی دارد - علامات راهنمایی نیز دارد، پس خیلی مراقب باش که از مسیر خارج نشوی و نسبت به قوانین و علامات بیتوجه نباشی، وگرنه به دره سقوط خواهی کرد؛ سپس او بگوید: اصلاً خدا چرا کوه ودشت و دره را آفرید مهندسین راهسازی، چرا جاده را در چنین مسیری احداث کردند و خودر و سازان، چرا برای خودرو فرمانی گذاشتهاند که هدایتش به دست خودم است و ...!
فرض کنید که به کسی بگویید: قدر نعمت عقل، قلب و اعضایت را بدان و ناشکری نکن. این دست تو برای این است که به فرمان عقلت که به نور علم میبیند و با هدایت وحی، ابزار رشد تو باشد تا با آن کارهای خوب انجام دهی و به کمال انسانی خود برسی؛ پس مبادا سرقت کنی، یا کسی را مورد ضرب و شتم قرار دهی و یا سپس او بگوید: اصلاً خدا چرا به من عقل، چشم و دست داد که من با آن سرقت کنم؟! پاسخش در یک کلمه این است که به جای محکوم کردن هر چه هست، سرقت نکن !
ج)- حال یکی میخواهد خداوند متعال را بندگی ننماید و عقلش را کلاً تعطیل کرده و مطیع هوای نفس خودش گردد، نماز نخواند و یا دیگر احکام بایدها و نبایدها را رعایت ننماید؛ برای توجیه این خطای خود میگوید: اصلاً خدا چرا مرا آفرید، چرا دنیا و آخرت را آفرید، چرا بهشت و جهنم را آفرید و ..؟! آیا گمان میکنید که او مشکل علمی دارد و به دنبال پاسخ است؟!
دانای افلیج:فرض کنید که انسانی، نه تنها عقل، علم، گوش و چشم دارد، بلکه دانشمند نیز هست، اما دو پای او فلج است و در ساختمانی روی یک صندلی نشسته است.
حال حادثهای رخ دهد و شما مرتب به او بگویید: آقا، آتش سوزی شده، زلزله شده، از اینجا بلند شو و برو، تو باید با سرعت این محل را ترک نمایی، و گرنه زیر آوار میمانی و یا می سوزی! خب، او همه اینها را خودش نیز میداند، منتهی پای رفتن ندارد، چون فلج شده است! پس علم و عمل جدای از هم هستند.
آدم گناهکار، فلج میشود، قدرت عمل از او گرفته میشود، فاقد ابزار لازم برای عمل میگردد، نه این که نمیداند و پاسخ مستدل و متقن میخواهد تا بداند!
کسی که به جای - لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ- الهی جز تو نیست، تو منزه و مبرایی، منم که به خودم ظلم کردم.
گفتن، برای توجیه خطاها و گناهانش خداوند سبحان را متهم و محکوم می نماید، به وجود خداوند سبحان علم دارد، اذعان و اقرار مینماید. اگر وجودش را نشناخته باشد و قبول نداشته باشد که او را متهم نمی سازد.(ادامه دارد...)
- ۴۵۶
- ۰۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط