آل نبی چو دست تظلم برآورند
آل نبی چو دست تظلم برآورند...
ارکان عرش را به تلاطم در آورند...
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند...
اول صلا به سلسله ی انبیا زدند...
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید...
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند...
آن در که جبرئیل امین بود خادمش...
اهل ستم به پهلوی خیرالنساء زدند...
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها...
افروختند و در حسن مجتبی زدند...
و آنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود...
کندند از مدینه و در کربلا زدند...
"مرحوم محتشم کاشانی"
ارکان عرش را به تلاطم در آورند...
بر خوان غم چو عالمیان را صلا زدند...
اول صلا به سلسله ی انبیا زدند...
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید...
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند...
آن در که جبرئیل امین بود خادمش...
اهل ستم به پهلوی خیرالنساء زدند...
بس آتشی ز اخگر الماس ریزه ها...
افروختند و در حسن مجتبی زدند...
و آنگه سرادقی که ملک مجرمش نبود...
کندند از مدینه و در کربلا زدند...
"مرحوم محتشم کاشانی"
- ۲.۲k
- ۲۴ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط