از آن زمان که زندگی تو را کنار من نخواست

از آن زمان که زندگی، تو را کنار من نخواست
غروب پنجشنبه هم، شبیه عصر جمعه هاست
هزار روز بی قرار و طعم تلخ انتظار
نگو به من "سکوت کن! که گریه کار بچه هاست"
از آن زمان که رفته‌ای، به اشک خو گرفته‌ام
خودت بیا به خانه یا بگو که خانه‌ات کجاست؟
نگو دگر ز صبرها، که بین سنگ قبرها
به جستجوی نام تو، دلم پر از گلایه هاست
کدام امید دیگری؟ کدام روز محشری؟
چنین که بعد رفتنت، قیامتی به دل به پاست!
شکایتی نمی‌کنم، سکوت می‌کنم دگر
فقط بگو چرا خدا تو را کنار من نخواست؟


( این شعر با قلبمم بازی می‌کنه :> )
دیدگاه ها (۱)

به خودت بیااا 🙂🤣

من خطاب به امتحان دینی فردا: نکند فکر کنی، در دل من، یاد تو ...

بیشتر وقت‌ها می‌گویند آدم نباید کتاب را از روی جلدش قضاوت کن...

امتحانا داره شروع میشه و فاز من مثل همیشه: خواهم چو راز پنها...

پارت 1

جیمین فیک زندگی پارت ۹۷#

نسیمی سرد پرد هارا تکان میداد.روشنی داخل اتاق وجود نداشت بجز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط