تو نیستی که ببینی دل رمیدهی من

تو نیستی که ببینی دل رمیده‌ی من
به جز تو یاد همه چیز را رها کرده‌ست
غروب های غریب
در این رواق نیاز
پرنده ساکت و غمگین
ستاره بیمار است
دو چشم خسته من
در این امید عبث
دو شمع سوخته‌جان همیشه بیدار است
تو نیستی که ببینی

‌ ‌
#فریدون_مشیری
#شعر #شعر_معاصر


پ ن : امروز 30 شهریور زادروز#فریدون_مشیری شاعر مهر و امید و دوستی ست
دیدگاه ها (۱۸)

پاییز کوچک من دنیای سازش همه ی رنگهاست با یکدیگرتا مننگاه شی...

صدای تو را دوست دارمصدای تو، از آن و از جاودان می سراید.صدای...

با آن همه دلداده دلش بسته ی ما شدای من به فدای دل دیوانه پسن...

محبوب ِ من!بعد از تو گیجم!بی قرارم!خالی َ م!مَنگم. بر داربست...

#دوستت‌دارم‌نترس... گفتی: «می‌ترسم از احساسات طوفانی و وحشی‌...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط