P

P6🍯






&اما من خیلی دلم براش تنگ شده{بغض}
-میدونم عزیزم میدونم اما چاره ی به جز تحمل نداریم
&عمو
-بله
&من چطوری میتونم مامانمو ببینم؟
-یعنی چی
&میخوام برم پیش مامانم چیکار بکنم
-لارا؟ این چه حرفیه دیگه نبینم از این حرفا بزنی ها
&اما من میخوام مامانمو بیینم اگه برم پیش خدا میتونم مامانمو بیینم؟
-نه عزیزم نمیشه
&دروغ نگو من که میدونم اینطوری میگی تا من نرم پیش خدا
-عمویی چطوری میخوای بری پیش خدا؟
&خوب خیلی راه داره
-اهان چه جالب خوب مثلا چه راه هایی؟
&بپرم تو آب یا کلی قرص بخورم یا خودمو از جایی پرت کنم پایـــ
{حرفش با دستای نامجون که رو دهنش قرار گرفت قطع شد}
&عمو؟
نامجون=لارا این حرفا چیه میزنی؟{عصبی }
&من...من فقط دلم برای مامانم تنگ شده
نامجون=اهان چونکه دلت برای مامانت تنگ شده باید چرت و پرت بگی؟{کمی بلند}
یونگی=نامجون چه خبرته هیچ میدونی داری چه غلطی میکنی این بچه الان حالش خوب نیست بعدش تو داری سرش داد میزنی{داد}
نامجون=اخه میبینی داره چی میگه {داد}
یونگی=مگه این میفهمه چی میگه الان{داد}
&عمو یونگی تروخدا داد نزنید من میترسم{میره بغلش و سرشو تو سینش قایم میکنه}
یونگی= ببخشید خوشگلم ببخشید تو نترس تموم شد{بغلش میکنه و موهاشو نوازش میکنه}
نامجون=دختر قشنگم؟
عمویی ببینمت
{از بغل شوگا درش میاره و بغلش می‌کنه و صورتشو میبوسه و اشکاشو پاک میکنه}
نامجون=ببخشید لارا جان من واقعا کنترل خودمو از دست دادم یه لحظه
& مهم نیست
نامجون= عزیزم درسته که تو خیلی دلت برای مامانت تنگ شده اما اگه مامانا بشنوه تو چی میگی دلش نمیکشه؟
&چرا
نامجون=پس دیگه اینجوری نگو
&چشم
نامجون=آفرین کوچولویی من {دستاشو میبوسه}
جیهوپ=نامجون هیونگ نامجون هیونگ
نامجون=چیشده
جیهوپ=جیمین جیمین غش کرده{نفس نفس}
نامجون=باشه بریم بریم
&عمو بابام{ترس}
یونگی=عزیزم تو همینجا بمون
&اخه بابام
یونگی=چیزی نیست لارا بمون
&چشم






ادامه دارد...
دیدگاه ها (۱۶)

P5🍯سر خاک میلا//writer:صدای گریه های جیمین و لارا در دل غرش ...

P4🍯//بعد از غذا&بابا-جانم؟&میشه بریم پیش مامان-چرا نمیشه بری...

#سناریو موضوع= وقتی نصفه شب میره پیششون بخوابی{برادر بزرگتر}...

P1🍯//𝒜 𝓂ℴ𝓃𝓉ℎ 𝒶ℊℴ&بابایی -جون دلم &کی میزارن مامانو ببینیم؟-د...

P3🍯-خوشگلم پیتزا میخوری؟&اوم-بیا اینجا بشین قشنگم اهان خوب ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط