هر صبح

‏هر صبح

در آیینه ی جادویی خورشید

چون می‌نگرم

او همه من، من همه اویم ..

#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۲)

غبارِ صبح تماشاست هرچه باداباد !تو هم بخندجهانِ خراب می‌خندد...

آغوشت دریا بودو من ماهی ی سرخی که به تنگ کوچکی خو کرده بود ....

خوش هوایی ستفرح بخشخدایا بفرستنازنینی که به رویش می گُلگون ن...

در هرکجای تقویم که نشسته باشمماه و سال من باتو عوض می شود .....

صبح در کوچه ی مامنتظر خنده ی توست !وقت آن استکه خورشید مجدد ...

گفتی چه دلگشاست افق در طلوع صبح

همین که می آییخورشید حضورتتمام آسمان چشمانم را تصاحب می کندو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط