تا که خواستم از جدایی ها بگم

✍🏻تا که خواستم از جدایی ها بگم
از حدیث بی وفایی ها بگم
یادم آمد نی حکایت کرده بود
از جدایی ها شکایت کرده بود
نی کجایی مرهم دردم شوی
هم نوای این دل تنگم شوی
مدتی آوای نی نشنیده ام
بارها از این وآن پرسیده ام
آن نوای مرهم دلها کجاست ؟
شکوه گوی وز جدایی ها کجاست؟
این سخن بشنو ز این بیدادها
داستان آتش و فریادها
باخبر گشتم که نی را سوخته اند
در نیستان آتشی افروخته اند
تا نیستان دیدمش خاکستر است
گفتمش اینجا مزاری دیگراست
بشنواز من روزگار بی کسی است
روزگار ناله و دلواپسی است

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
دیدگاه ها (۰)

وقتی زنی را غمگین میبینید انقدر از او نپرسید چرا غمگینی  شای...

« مثل نفس هایم دوستت دارم  همانقدر بی اختیار  همانقدر تا پای...

همه یِ ما باید کسی را داشته باشیمکه وقتی یک روز ،روزِ ما نبو...

دلواپسم که می شویتمامِ غصه هایم را فراموش می کنم...نگرانِ هی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط