این پدر سوخته هی قهوه چرا می ریزد

این پدر سوخته هی قهوه چرا می ریزد؟
قهوه ی ترک چــرا از لـــج ما می ریزد؟
بی شرف کافه بهم ریخته ول کن هم نیست
دل جدا، بوســـه جدا، عشـوه جدا می ریزد
صف کشیدند همه پشت دو پلکش چه بلند
از خدا خاسته اوهــم کــه بلا می ریزد
هیچ کس مشتری خاطر ما دیگر نیــست
بس که او خنده کنان ناز و ادا می ریزد
شک ندارم که نه قهوه ست، شراب است شراب
ارگ هـــم لب زده باشد سرِ جا مـــی ریزد
عوضی دلبر ناکس شده کس جای خودش
ماه در کاســه ی هر بی سر و پا می ریزد
دیدگاه ها (۱۷)

این ۴۷ روش به شما کمک خواهد کرد زندگی‌تان را دوباره مثل دورا...

گاهی وقتها کمی خودخواه بودن چیز بدی نیست.اگر دیگران را عادت ...

دفتری بود که گاهی من و تومی نوشتیم در آناز غم و شادی و رویاه...

من از آن روز ِ نخستکه تو را بر لبه ی پنجره ی زندگی ام،به تما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط