عاشق که شدی قرار را می فهمی

عاشق که شدی قرار را می فهمی

حال بد انتظار را می فهمی


وقتی که تب عشق گرفتارت کرد

بد عهدی روزگار را می فهمی
دیدگاه ها (۵)

‌تو مرا آزردیکه خودم کوچ کنم از شهرتتو خیالت راحتمی روم از ق...

نه سراغی ، نه سلامی...خبری می خواهمقدر یک قاصدک از تو اثری م...

در قنات دل ما آب زلال است ولیصید آن ماهی هوشیار محال است ولی...

آه دکتر! سرِ من درد بزرگی شده استبره ی لعنتی ام عاشق گرگی شد...

گریه می کرد گرگ وقتی دید سگ بخاطر تکه استخوانی لگد های چوپان...

چقدر صبح زیباست ...گویی خدا فرصتی دوباره برای زندگی ...عشق ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط