گاهی چشمانم را می بندم

گاهی چشمانم را می بندم
و به جایی که دوست دارم باشم فکر می کنم!
تازگی ها به کم نیز قانع شده ام؛
به هوایی گرگ و میش فکر می کنم،سرد و مه گرفته
در دل چمن های نمناکی که تکه سنگ ها قدم گاهی باریک برایم ساخته اند
و نور چراغ ها آرام آرام از میان مه راه را نشان می دهند.
آنجا را دوست دارم،با تمام سردی هاش،تنهایی هاش
تنهایی...
ای کاش تو هم باشی
قول می دهم دستم را در جیبم بگذارم
تو هم قول بده آبی بپوشی
و عطر همیشگیت را بزنی
آن وقت برایت هزار سال داستان می گویم
تو هم برایم از آسمان گرفته ی دیروز بگو
یا از تنگیه کفش های جدیدت...
رفته رفته هوا خیلی سرد شده
هنوز دستانت گرم هست؟!
چه می گویم؟
فراموش کردم تازگی ها به کم نیز قانع شده ام!
~
مجموعه شعر و مونولوگ در دست چاپ 'عطر چشمان او'
دیدگاه ها (۲)

بهانه برای رفتن زیاد است این ماندن است که بهانه نمی خواهد ای...

داشتم برگه های دانشجوهامو صحیح میکردم....یکی از برگه های خال...

ترسم از آدم هاییه که مثل تاکسی باهات برخورد می کنن!آدم هایی ...

#پس زمینه

با𝇁ید عاࡄ݅ـق شؤی𐨍// تا بڤـہمی شٮ دوری𐨍 • • 𐴑ولاىـُُـی ٹــٰٰٰ...

پارت : ۴۶

پارت : ۳۸

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط