دستم به قلم رفت که سازی بنوازم

دستم به قلم رفت که سازی بنوازم

با نغمه ی سازم غزلی تازه بسازم

از چشم تو یک جام پر از باده بگیرم

با اسب خیالم به همه دهر بتازم

آوای منه دل شده در شهر بپیچد

آنجا که دل و عقل به ناز تو ببازم

رسوایی من رونق افسونگری تست

هرچند کنی جور به این جور بنازم

گفتی که نگویم همه اسرار نهان را

مجنون تو هستم نه که من محرم رازم

ای عشق ز دست تو دوصد ناله و فریاد

ویران شده دل را به چه امید بسازم
دیدگاه ها (۱)

کاش هر صبح، به دیدارِ تو،بیدار شدنتو دوا باشی و،با عشقِ تو ب...

ماشین با من...جادش با من...جنگل خیسو بارون خورده با من...جمع...

امروز اخرین جمعه پائیزسال 94...کلی آرزوهای قشنگ واستون دارم....

تقدیم به هرکی که این پست و میخونه الهی غصه تو قلبت بمیره تنت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط