عشقمافیایی

#عشق_مافیایی



داشتن مبارزه میکردن ک  هفت تا پسر با چاقو حمله کردن به ا.ت خواستم  ب ا.ت کمک کنم ک چند نفر گرفتنم ولی ا.ت واقعا از پس خودش بر میومد همشون رو زد داغون کرد از هشت تا پسرا خون میومد و ا.ت رو التماس می کردن ک ولشون کنه واقعا دلم خنک شد
ا.ت دوباره رفت لباسش رو عوض کرد ولی اون لباس بازه رو نپوشید ( عکش لباس رو میزارم ) ی لباس دیگ پوشید باهم رفتیم خونه


کوک: ا.ت نیازت دارم

ا.ت: کوک الان وقتش نیس

کوک: بیبی من واقعا بهت نیاز دارم

ا،ت ویو


کوک بهم گفت بهم احتیاج داره من گفتم ن ولی خودم بیشتر بهش احتیاج داشتم

کنترلم دست خودم نبود حمله کردم ب سمت لبای کوک

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۰)

# سناریووقتی غذایی ایرانی میخورن نامجون: ا.ت غذا هاتون خیلی ...

بگید

#عشق_مافیاییمحوش شده بودم تا اینکهآ.ت: کوک کوک بانی کوچولو د...

آرایش ا.ت در رمان عشق مافیایی

هرزه ی حکومتی پارت ۷ بردمش تو اتاق خودم...دستش و محکم ول کرد...

قلب یخیپارت ۱۲از زبان ا/ت:هم کنجکاو شده بودم هم ناراحت، نمید...

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط