چشمان غزل ریز توهوش از سر من برد

چشمان غزل ریز توهوش از سر من برد
جان و دل هرچه که بود از بر من برد
#اریو_موسوی
دیدگاه ها (۰)

شبها چه دیر میگذرد بی نگاه تودرد است الوده شدن به گناه توخوا...

موی پیچ در پیچت چنان پیچیده تومار مرا چرخش چشم قشنگ توبرون ا...

خط خون نقطه پایان سلیمانی نیستبهراسید که این اول بسم الله اس...

.با دو چشمت دلم زارم  به اسارت بردی همه ی دار و ندارم  تو به...

جلوه بخت تو دل می برد از شاه و گداچشم بد دور که هم جان و هم ...

مــن تـــو رابه جان میخوانمتبه دل مینشانمتبه عشق میدانمتبه غ...

می سرایم "تو" و چشمان "تو" رانه سپیدی...نه غزل... تویی آن شع...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط