خانه سیاه

خانه سیاه

از آن زمان که تو رفتی به دست گریه دچارم
همین که بی تو نشستم بهانه شد که ببارم
 
بهانه شد که بیایم دوباره شعر بگویم
غزل دو بیتی و دیگر خودت بگو بشمارم
 
خودت بگو که چه گفتم چه گفتم و نشنیدی
بگو از آن همه حسی که زیر پای تو دارم
 
تو گفته بودی عزیزم غروب می رسی اما
غروب آمد و رد شد نیامدی به قرارم

نیامدی و شب آمد و جان من به لب آمد
برای گریه امشب چرا بهانه بیارم
 
خلاصه از غم قلبم و لحظه لحظه اشکم
و این ترانه پائیزی ام بدان تو بهارم
 
بدون چشم سیاهت تمام خانه سیاه است
بیا که قبر من اینجاست سری بزن به مزارم
دیدگاه ها (۱)

آن به هر رشته ی موی تو گرفتار منمتا سحر در هوس روی تو بیدار ...

آمـــدی بغـــــض مــــرا قسمت بـاران بکنیبـــارش ابـــــر مـ...

می‌کنم ترکِ تو ای یار و فراموشت، نهعشق رفت از سر من، حسرت آغ...

شکایت دارم از مویت از آن چشمان و ابرویتازان تیزی مژگانت از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط