این زمانه ی نامرد بال های زمین رامی چیند و اسباب درهم شک

این زمانه ی نامرد بال های زمین رامی چیند و اسباب درهم شکستن عشق را برمی افروزد....

این زمانه ی نامرد جسدِ ریخته ی ستارگان را می تند و چراغ های آسمان می میرند ، هیبتشان درهم می شکند و داستانهای رنگین کمانی شان کورمی شود...

این زمانه ی نامرد دختران مدرن شهررا به موزه ی خانه ها می فرستند
وبرسینه هاشان ستاره نصب می کند و گلها سقط می شوند وماه به گوشه ای پرت می شود و آفتاب یخ می بندد...

این زمانه ی نامرد آینده ی خاک را بو می کند و دست بردل قرن های آشفته می آویزد ، تکنولوژی رابه عصرحجر باز می گرداند ، تندباد پنجره هارامی بندد وآدم رادوباره به بهشت برمی گرداند و آنگاه سالهای پشت خمیده ی جسدش رابه قعر دوزخ می سپارد...
دیدگاه ها (۸)

ترجیح می‌دهم اشک‌هایم را با رگبارِ اسیدیِ آسمان تنظیم کنم ، ...

یکی در راه ماندهیکی که مثل هیچکس نیست و رفیق است و رفیق...ب...

باران را بر می گردانی به برف , برف را به زمستان گذشته که ...

من از پلک های نیمه بسته ی مردان منتظر چیزی نمی دانستمو از خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط