توی دنیای من هیچکس به اندازهی اون نتونست ذهنم رو به خود

توی دنیای من هیچ‌کس به اندازه‌ی اون نتونست ذهنم رو به خودش مشغول کنه. عجیب بود اما من توی زندگیم به هیچ‌کس به اندازه‌ی اون فکر نکردم و هیچ‌کس قد اون توی خواب و خیالم قدم نزد.
روزی که فهمیدم دوستش دارم، حس کردم مهرش توی قلبم، مثل یه جام بلور شکست و هزاران هزار ذره شد، تا سرتاسر قلبم رو پُر کنه. مثل رویاست که یه نفر یه جوری قلبت رو فرا بگیره که نتونی به هیچ چیز دیگه‌ای جز اون فکر کنی، اما نه وقتی که مجبور بشی برای فراموش کردنش، دوره توی قلبت راه بیفتی، وجب به وجبش رو بگردی تا دونه به دونه‌ی ذره‌ها رو پیدا کنی و دور بریزی، تا قلبت از یه نفر پاک بشه، که یه شب آروم بخوابی.
سال‌ها گذشته و علی‌رغم تلاش من، هنوزم توی گوشه و کنار قلبم، ذره‌های کوچیکی از بلوری که اون روز توی قلبم شکست وجود داره‌، که وادارم می‌کنه بهش فکر کنم، که یادم می‌ندازه هنوز دوستش دارم.
عشق و دل‌تنگی، توی قلب آدم با هم زاییده می‌شن. گاهی به این فکر می‌کنم که اگه بود، می‌تونستم مرگ رو شکست بدم، اما حالا که نیست، یه روز از دل‌تنگی می‌میرم.

#پویا_جمشیدی
دیدگاه ها (۱)

«باید خوابید، مدتها خوابید، خود را رها کرد و دیگر فکر نکرد.»...

گاهی آدما یه حسی از خودشون باقی می‌ذارن، که حتی گذشت زمان هم...

+ به نظرت آدم می تونه کسی رو که دوست داشته ، فراموش کنه؟!_ ن...

گاهی به خواستن نيست، وقتی چيزی قرار نباشه اتفاق بيفته، حتی ا...

❤️‍🔥🔥اکیپپپ خفنمون🔥❤️‍🔥

تو هر سنی که هستی، یه هدف برای ادامه‌ی زندگیت پیدا کن؛سعی کن...

ساعت 1 شب بود در حال گذاشتن نودل ها توی قفسه بودم که صدای زن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط