دوستت دارم ولی هرگز نیا دنبال من

دوستت دارم ولی ، هرگز نیا دنبال من
حق من بودی چرا ، هرگز نبودی مال من ؟
می روم با پای خسته ، دست بسته ، چشم تر
شکر میگویم خدا را ، هست ناخوش حال من

می روم از شهر تو بیرون ، به شهر دیگری
هیچکس حتی نمی آید به استقبال من

کوله باره پاره ام را توشه ی راهم کنم
گم شده اسباب من ، در هم شکسته بال من

فال می گیرم و می دانم که تعبیرش بد است
اشک حافظ را در آوردم ، که این شد فال من

شعر می گویم بدین سان ، گرم میگردد سرم
سرد میگردد سرم ، با سردی اقبال من

یاد دارم مادرم ، من را نوازش کرده بود
خشک شد لب های من ، بیهوده شد افعال من

در خیالم با خیالت رو به روی هم شدیم
در خیالات خودم ، دیدار با بی دال من...
دیدگاه ها (۲)

دوستت دارم ولی ، هرگز نیا دنبال منحق من بودی چرا ، هرگز نبود...

کاش جای شانه بودم شانه میکردم تورامیشدی مثل شراب ، پیمانه می...

دوستت دارم ولی ، هرگز نیا دنبال منحق من بودی چرا ، هرگز نبود...

نه کسیمنتظر است،نه کسی چشم به راه…نه خیال گذر از کوچه ی ما د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط