اربابکیم

#ارباب_کیم♣️

#پارت_77

+با گوشیم یه تاکسی گرفتم و به سمت خونه رفتم.

ویو رسیدن به عمارت.......

+در عمارت رو باز کردم کسی داخل عمارت نبود.
آروم از پله ها بالا رفتم و رفتم توی اتاقم.
لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم.

+بورام خیلی برام آشناست.
یاد حرف تهیونگ افتادم.
اسم کسی که قبلاً جین دوستش داشته بورام بوده.
نفس عمیقی کشیدم و پتو رو کشیدم روی خودم و خوابیدم.

با نفس های گرمی که به گردنم میخورد بیدار شدم.
تهیونگ محکم بغلم کرده بود و سرشو تو گردنم فرو برده بود.

ــ بیدار شدی.

+آهوم کی اومدی؟

ــ یه نیم ساعتی هست که اومدم.

+اها مگه ساعت چنده؟

ــ ده نیم.
خیلی خوابالو شدی کوچولو.

+من فقط ۴ساعت خوابیدم.

ــ یعنی ۴ ساعت کمه؟

+آره کمه.
غذا خوردی؟

ــ آره تو شرکت خوردم خودت چی؟

+نه خواب بودم.
راستی جین کجاست؟

ــ با میا رفته بیرون.

+این موقع شب.

ــ ظهر تا حالا رفتن آخر شب برمیگرده فک کنم.

+آها

ــ میخوای برات غذا سفارش بدم؟

+آهوم خیلی گشنمه.

ــ باشه تا نیم ساعت دیگه غذاتو پیک میاره.

+تهیونگاااا

ــ هوم

+یادت میاد که گفتی قبلا جین کسی رو دوست داشته؟

ــ آره چطور؟

+اسمش بورام بود.

ــ آره

+گفتی که مرده؟

ــ آره چون یونا یه حرفایی که نباید رو بهش گفت اون خودکشی کرد.

+جسدشو دیدی؟

ــ جسدشو...........‌‌................♣️
دیدگاه ها (۰)

#ارباب_کیم♣️#پارت_78♣️ــ نه کسی ندیدش.+چطور؟ــ به قول خودشون...

#ارباب_کیم♣️#پارت_79+تو چرا اینجوری شدی؟میا:چرا اومدی اینجا؟...

ارباب_کیم♣️#پارت_76که یکدفعه گوشی تهیونگ زنگ خورد.ــ آهان با...

#ارباب_کیم ♣️#پارت_75ــ شایدم باشی.+ایشششــ چه بخوای چه نخوا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟔عشق مافیاویو جیمینساعت 7:00 شب هست تا 1:00 ساعت دیگه م...

پسرا کلی حرف زدن من یهو چشمم به یه کامنت خورد نوشته بود سولی...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط