داستان راستان۲

در این میان مردی از مسلمانان فراری از کنار یکی از مجروحین به نام سعدبن ربیع-که ۱۲زخم کاری برداشته بود- عبور کرد و به او گفت:

«از قراری که شنیده ام پیغمبر کشته شده است!»

سعد گفت: «اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی میرد. تو چرا معطلل و از دین خود دفاع نمی کنی؟ وظیفه ی ما دفاع از شخص محمد نبود که وقتی کشته شد موضوع منتفی شده باشد، ما از دین خود دفاع کردیم و این موضوع همیشه باقی است.»




#کتاب
#داستان_راستان_۲
#متفکر_شهید_استاد_مرتضی_مطهری
دیدگاه ها (۱)

تو می آیی

وقت معلوم

حکایت خرد شدن آینه ها

53سال‌عصر پهلوی به روایت دربار

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط