part
part 143
نیست؟ عشق اینکه ندونی چرا عاشقی ندونی کی عاشقش شدی ندونی چطوری عاشقش شدی و کسی جز اون برات کمتر از هیچی باشه
سوزومه: چطور ممکنه وقتی عاشق کسی میشی بقیه بچشمت نمیاد
جنیور: قلب ادما مثل یه چاله میمونه و وقتی واقعا عاشق بشن اون چاله درون قلبشون پر میشه و جایی برای چیز های دیگه نداره بخواطر همین هیچ کس به چشمش نمیاد
سوزومه: پس چرا خیلیا باکلی عشق باهم ازدواج میکنن ولی بعد به همسرشون خیانت میکنن
جنیور: اونا هیچ وقت عاشق نبودن اونا همون دوست داشتن دیونه واری که میگفتی بودن که هر کودوم منفعتی داشتنو بعد از این که بهش رسیدن دیگه طرف مقابل براش هیچی نمیشه
سوزومه: تو هم وقتی به منفعتت رسیدی برات هیچی میشم
جنیور: من برای هیچ منفعتی باهات ازدواج نکردومو عاشقت نشدم
سوزومه: چطور میتونم بهت اعتماد
جنیور: وقتی بهت ثابت کردم عاشقتم
سوزومه: امیدوارم زودتر متوجه حست بشی و بری با کسی که عاشقشی زندگی کنی
جنیور: منم همین ارزو رو برات دارم
سوزومه: منظورت چیه
جنیور: رسیدیم پیادشو پارک کنم
سوزومه: اوکی
سوزومه از ماشین پیاده شدو منتظر جنیور موند جنیور بعد پارک کردن ماشین اومد کنار سوزومه وباهم داخل بازار شدن داشتن بازارو میگشتن کا سوزومه چشش به کردنبند های گوی مانند افتاد رفت داخل مغازه
سوزومه: جنیور اینارو ببین چقد کیوتن
جنیور: اره خیلی
سوزومه؛ میخوام برای دخترا ببرم
جنیور: اونا حتما خیلی خوشحال میشن
سوزومه: بجای ری برای جسیکا هم میبرم
جنیور: خب میخوای برای همه مثل هم بخری
سوزومه: نه از این سه تا خیلی خوشم اومده اینارو بر میدارم
مغازه دار: خانومتون خیلی خوش سلیقه هستن
سوزومه: ممنون اقا
جنیور: نظر لطفتونه
سوزومه: ببخشید اقا این سه تارو برام حساب میکنی
مغازه دار: باشه حتما
نیست؟ عشق اینکه ندونی چرا عاشقی ندونی کی عاشقش شدی ندونی چطوری عاشقش شدی و کسی جز اون برات کمتر از هیچی باشه
سوزومه: چطور ممکنه وقتی عاشق کسی میشی بقیه بچشمت نمیاد
جنیور: قلب ادما مثل یه چاله میمونه و وقتی واقعا عاشق بشن اون چاله درون قلبشون پر میشه و جایی برای چیز های دیگه نداره بخواطر همین هیچ کس به چشمش نمیاد
سوزومه: پس چرا خیلیا باکلی عشق باهم ازدواج میکنن ولی بعد به همسرشون خیانت میکنن
جنیور: اونا هیچ وقت عاشق نبودن اونا همون دوست داشتن دیونه واری که میگفتی بودن که هر کودوم منفعتی داشتنو بعد از این که بهش رسیدن دیگه طرف مقابل براش هیچی نمیشه
سوزومه: تو هم وقتی به منفعتت رسیدی برات هیچی میشم
جنیور: من برای هیچ منفعتی باهات ازدواج نکردومو عاشقت نشدم
سوزومه: چطور میتونم بهت اعتماد
جنیور: وقتی بهت ثابت کردم عاشقتم
سوزومه: امیدوارم زودتر متوجه حست بشی و بری با کسی که عاشقشی زندگی کنی
جنیور: منم همین ارزو رو برات دارم
سوزومه: منظورت چیه
جنیور: رسیدیم پیادشو پارک کنم
سوزومه: اوکی
سوزومه از ماشین پیاده شدو منتظر جنیور موند جنیور بعد پارک کردن ماشین اومد کنار سوزومه وباهم داخل بازار شدن داشتن بازارو میگشتن کا سوزومه چشش به کردنبند های گوی مانند افتاد رفت داخل مغازه
سوزومه: جنیور اینارو ببین چقد کیوتن
جنیور: اره خیلی
سوزومه؛ میخوام برای دخترا ببرم
جنیور: اونا حتما خیلی خوشحال میشن
سوزومه: بجای ری برای جسیکا هم میبرم
جنیور: خب میخوای برای همه مثل هم بخری
سوزومه: نه از این سه تا خیلی خوشم اومده اینارو بر میدارم
مغازه دار: خانومتون خیلی خوش سلیقه هستن
سوزومه: ممنون اقا
جنیور: نظر لطفتونه
سوزومه: ببخشید اقا این سه تارو برام حساب میکنی
مغازه دار: باشه حتما
- ۳.۳k
- ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط