جرعه ای آب نداشت
جرعه ای آب، نداشت
خالی از خستگی و حرف و سخن
پی مهتاب میگشت
پی نوری در اوج
قطره ای از لبخند
قاصدی از شهر محال...
بی سوال ، تنها بود
یک سبد خاطره در کنج خیال
قلمی بی جوهر افتاده ز دست
دل او ،دریا بود...
#ریحانه_قاسمی
#deep_feeling
خالی از خستگی و حرف و سخن
پی مهتاب میگشت
پی نوری در اوج
قطره ای از لبخند
قاصدی از شهر محال...
بی سوال ، تنها بود
یک سبد خاطره در کنج خیال
قلمی بی جوهر افتاده ز دست
دل او ،دریا بود...
#ریحانه_قاسمی
#deep_feeling
- ۳۵۸
- ۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط