پارت
پارت ۷
چند روز بعد
ویو یونگی
همش دنبال ات بودم معلوم نبود کجاست به دستیارام گفتم دنبالش بگردن ولی انگار غیب شده
ویو جونگ کوک
تو این چند روز این دختره کامل قلبم و گرفته رفته بودم بار کامل مست بودم برگشتم خونه دیگه تحمل نداشتم بزور گرفتمش بردمش اتاق
ویو ات
تو این چند روز یه احساسی به ارباب پیدا کردم ولی خجالت میکشم
امروز داشتم کار میکردم ارباب دیر وقت اومد اومد بزور من و گرفت برد اتاق
کوک :در اتاق و قفل کردم هی رفتم سمتش
ات:هی میومد سمتم منم هی میرفتم عقب خیلی ترسیده بودم که چسبیدم دیوار
کوک:دختر بد نیازت دارم (مست هات)
ات:ارباب .ش.شما .ا.ا.الان مستید خ..خواهش می.میکنم (ترس و بغض)
کوک:دستاشو با یه دستم بالای سرش قفل کردم و سرم و بردم تو گردنش و مارک های وحشتناکی میزاشتم
ات:ارباب توروخدا. هی سعی میکردم ناله نکنم ولی خیلی درد داشت یه ناله ریز از دهنم اومد
کوک:صدای نالشو شنیدم بردم پرتش کردم رو تخت لباساشو تو تنش جر دادم و رو ترقوش مارک میزاشتم
ات:ارباب لطفاً (گریه ترس)
کوک:نه اربابم نه کوک الان فقط ددی ام (هات بم ترس)و خودمم لباسامو دراوردم و ادامش با ذهن پاکتون .🥰
چند روز بعد
ویو یونگی
همش دنبال ات بودم معلوم نبود کجاست به دستیارام گفتم دنبالش بگردن ولی انگار غیب شده
ویو جونگ کوک
تو این چند روز این دختره کامل قلبم و گرفته رفته بودم بار کامل مست بودم برگشتم خونه دیگه تحمل نداشتم بزور گرفتمش بردمش اتاق
ویو ات
تو این چند روز یه احساسی به ارباب پیدا کردم ولی خجالت میکشم
امروز داشتم کار میکردم ارباب دیر وقت اومد اومد بزور من و گرفت برد اتاق
کوک :در اتاق و قفل کردم هی رفتم سمتش
ات:هی میومد سمتم منم هی میرفتم عقب خیلی ترسیده بودم که چسبیدم دیوار
کوک:دختر بد نیازت دارم (مست هات)
ات:ارباب .ش.شما .ا.ا.الان مستید خ..خواهش می.میکنم (ترس و بغض)
کوک:دستاشو با یه دستم بالای سرش قفل کردم و سرم و بردم تو گردنش و مارک های وحشتناکی میزاشتم
ات:ارباب توروخدا. هی سعی میکردم ناله نکنم ولی خیلی درد داشت یه ناله ریز از دهنم اومد
کوک:صدای نالشو شنیدم بردم پرتش کردم رو تخت لباساشو تو تنش جر دادم و رو ترقوش مارک میزاشتم
ات:ارباب لطفاً (گریه ترس)
کوک:نه اربابم نه کوک الان فقط ددی ام (هات بم ترس)و خودمم لباسامو دراوردم و ادامش با ذهن پاکتون .🥰
- ۱.۸k
- ۲۲ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط